مافیای سختگیر part 17
ا.ت ویو
مشغول آشپزی با اجوما بودیم که یهو زنگ خونه به صدا در اومد
ا.ت روبه اجوما: من باز میکنم
اجوما : باشه
ا.ت ویو
رفتم در را باز کردم دیدم پستچیِ و یه پاکت دستشه
(پستچی را با پ نشون میدم)
ا.ت: سلام
پ: سلام یه پاکت برای آقای جئون جونگ کوک فرستاده شده
ا.ت : اهان من همسرشم بدین بهم بعد بهش میدم
پ: باشه بفرمایید فقط قبلش لطفاً اینجا را امضا کنید
ا.ت : حتماً ( امضا کرد)
پ : روز خوش
ا.ت : همچنین ( و در را بست)
ا.ت ویو
پاکت را از پستچی گرفتم و رفتم تا بزارمش روی میز کوک
از پله ها رفتم بالا و اروم در اتاق کار جونگ کوک را باز کردم
رفتم سمت میزش و پاکت را گذاشتم خیلی دلم میخواست بازش کنم اما نکردم و از اتاق اومدم بیرون رفتم پیش اجوما
اجوما: کی بود
ا.ت : پستچی بود یه پاکت برای کوک داشت . گرفتمش و بردم گذاشتم داخل اتاقش
اجوما : باشه
ا.ت : میگم کوک کی از سر کار برمیگرده ؟
اجوما: ساعت ۷ شب
ا.ت : اهان
فلش بک ساعت ۵ عصر
ا.ت : روی کاناپه نشسته بودم و داشتم فیلم میدیدم که دیدم اجوما اماده شده و داره میره
ا.ت : اجوما جایی میری
اجوما : پسرم مریض شده چند روزی نیستم دارم میرم از ارباب هم اجازه گرفتم
ا.ت : باشه به سلامت امیدوارم خوب بشه
اجوما: مرسی دخترم ( و رفت )
ا.ت ویو
از روی خستگی یه پووووفی کشیدم که دیدم تلفن خونه داره زنگ میخوره رفتم تا بردارم
ا.ت : ..اللو
کوک : الو سلام اجوما
ا.ت : منم ا.ت اجوما رفت پیش پسرش . چیزی شده
کوک : تویی ا.ت . نه فقط میخواستم بگم امشب ساعت ۹ شب میام ( سرد )
ا.ت : باشه خداحافظ
کوک. : خداحافظ (سرد)
ا.ت ویو
کوک زنگ زد و گفت که امشب ساعت ۹میاد . پس تصمیم گرفتم برم داخل اتاق و با گوشی فیلم ترسناک ببینم شروع کردم به دیدن که یهو رعد و برق زد و شروع کرد به بارون باریدن . خیلی ترسیدم چون شب هم بود و هیشکی داخل خونه نبود برای همین رفتم لای پتو وسطای فیلم بود خیلی خیلی ترسیده بودم . خیلی تشنم بود پس تصمیم گرفتم برم اب بخورم اومدم دستگیره ی در را فشار بدم که یهو
کوک ویو
به ساعت نگاه کردم دیدم ۹ شده . چه زود گذشت. رفتم بیرون از شرکت هوا بارونی بود . سوار ماشین شدم و راه افتادم سمت خونه . رسیدم . رفتم سمت در چند بار در زدم اما انگار هیشکی داخل نبود . پس مجبور شدم با کلید یرم داخل. رفتم و دیدم همه ی چراغ ها خاموشه ا.ت را چند بار صدا زدم اما اصلا نه انگار که انگار . پس تصمیم گرفتم برم داخل اتاقش . دستگیره را فشار دادم که یهو ا.ت جیغ زد و افتاد بغلم
کوک : چته کر شدم ( سرد )
ا.ت : ااا کوک تویی .. چیزی نیست فقط یکم ترسیده بودم
پارت ۱۷ تموم شد ⭐✨🤍🙂🩵
لطفاً حمایییییتتتت کنید ☺️🙃🌸🤍
مشغول آشپزی با اجوما بودیم که یهو زنگ خونه به صدا در اومد
ا.ت روبه اجوما: من باز میکنم
اجوما : باشه
ا.ت ویو
رفتم در را باز کردم دیدم پستچیِ و یه پاکت دستشه
(پستچی را با پ نشون میدم)
ا.ت: سلام
پ: سلام یه پاکت برای آقای جئون جونگ کوک فرستاده شده
ا.ت : اهان من همسرشم بدین بهم بعد بهش میدم
پ: باشه بفرمایید فقط قبلش لطفاً اینجا را امضا کنید
ا.ت : حتماً ( امضا کرد)
پ : روز خوش
ا.ت : همچنین ( و در را بست)
ا.ت ویو
پاکت را از پستچی گرفتم و رفتم تا بزارمش روی میز کوک
از پله ها رفتم بالا و اروم در اتاق کار جونگ کوک را باز کردم
رفتم سمت میزش و پاکت را گذاشتم خیلی دلم میخواست بازش کنم اما نکردم و از اتاق اومدم بیرون رفتم پیش اجوما
اجوما: کی بود
ا.ت : پستچی بود یه پاکت برای کوک داشت . گرفتمش و بردم گذاشتم داخل اتاقش
اجوما : باشه
ا.ت : میگم کوک کی از سر کار برمیگرده ؟
اجوما: ساعت ۷ شب
ا.ت : اهان
فلش بک ساعت ۵ عصر
ا.ت : روی کاناپه نشسته بودم و داشتم فیلم میدیدم که دیدم اجوما اماده شده و داره میره
ا.ت : اجوما جایی میری
اجوما : پسرم مریض شده چند روزی نیستم دارم میرم از ارباب هم اجازه گرفتم
ا.ت : باشه به سلامت امیدوارم خوب بشه
اجوما: مرسی دخترم ( و رفت )
ا.ت ویو
از روی خستگی یه پووووفی کشیدم که دیدم تلفن خونه داره زنگ میخوره رفتم تا بردارم
ا.ت : ..اللو
کوک : الو سلام اجوما
ا.ت : منم ا.ت اجوما رفت پیش پسرش . چیزی شده
کوک : تویی ا.ت . نه فقط میخواستم بگم امشب ساعت ۹ شب میام ( سرد )
ا.ت : باشه خداحافظ
کوک. : خداحافظ (سرد)
ا.ت ویو
کوک زنگ زد و گفت که امشب ساعت ۹میاد . پس تصمیم گرفتم برم داخل اتاق و با گوشی فیلم ترسناک ببینم شروع کردم به دیدن که یهو رعد و برق زد و شروع کرد به بارون باریدن . خیلی ترسیدم چون شب هم بود و هیشکی داخل خونه نبود برای همین رفتم لای پتو وسطای فیلم بود خیلی خیلی ترسیده بودم . خیلی تشنم بود پس تصمیم گرفتم برم اب بخورم اومدم دستگیره ی در را فشار بدم که یهو
کوک ویو
به ساعت نگاه کردم دیدم ۹ شده . چه زود گذشت. رفتم بیرون از شرکت هوا بارونی بود . سوار ماشین شدم و راه افتادم سمت خونه . رسیدم . رفتم سمت در چند بار در زدم اما انگار هیشکی داخل نبود . پس مجبور شدم با کلید یرم داخل. رفتم و دیدم همه ی چراغ ها خاموشه ا.ت را چند بار صدا زدم اما اصلا نه انگار که انگار . پس تصمیم گرفتم برم داخل اتاقش . دستگیره را فشار دادم که یهو ا.ت جیغ زد و افتاد بغلم
کوک : چته کر شدم ( سرد )
ا.ت : ااا کوک تویی .. چیزی نیست فقط یکم ترسیده بودم
پارت ۱۷ تموم شد ⭐✨🤍🙂🩵
لطفاً حمایییییتتتت کنید ☺️🙃🌸🤍
۲۳.۵k
۰۶ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.