part 1
part 1
ویو ا.ت⬜️
اسم من ا.ت من ۱۹ سالمه و با عموم زندگی میکنم مادر و پدرم وقتی ۱۲ سالم بود از هم جدا شدن و پدرم سر پرستی من رو به عهده گرفت و ما آمدیم کره پیش عموم . پدرم ۳ سال بعد تصادف کرد و مرد . و الان عموم منو بزرگ میکنم .
عمو من آدم پر مشغله ای هستش و همیشه مسافرته . عموی من این بار میخاست ۲ سال به فرانسه بره و نمیتوانست من رو ببره برای همین بهم گفت برم خونه یکی از دوستاش و کل این ۲ سال رو اونجا باشم .
پایان ویو ا.ت⬜️
عمو : بیا بغلم دلم خیلی برات تنگ میشه
ا.ت: منم همینطور مراقبت خودتون باشید
عمو : تو هم همینطور خب دیگه بسه فیلم هندی شد پیاده شو
ا.ت :( پیاده میشه)
ا.ت : خدافظ عمو دلم برات تنگ میشه
عمو: (دستش رو از پنجره بیرون میاره)
ویو ا.ت⬜️
یه نگاه به خونه کردم . خونه نسبتاً قدیمی بود و کل کاشی ها مشکی بود و روی سقف به خفاش بود حس ترس بهم دست داد و سری رفتم داخل خونه
در رو که باز کردن کسی تو نبود یه مبل سه نفره قرمز درست وست خونه بود و کنارش دوتا مبل ۱ نفره قرمز و ، وسطشون یک میز چوبی تیره بود
کف زمین پارکت قهوهای و دیوار ها کاغذ دیواری های مشکی با گل های قرمز عمودی بود
یه راه پله هم بود که به طبقه ۲ راه داشت و روش فرش قرمز بود
طبقه ۲ یک پنجره بزرگ داشت و ۴ تا اتاق او بالا بود
پایین راه پله ،یک راه پله دیگه بود که به سمت پایین میرفت
از سقف به لوستر قدیمی آویزون بود
سمت چپم یک راه رو دراز بود که تهش راه پله بود و کفش فرش قرمز بود و به دیوار هاش قاب عکس آویزون بود
لایک کن ثواب کن
ویو ا.ت⬜️
اسم من ا.ت من ۱۹ سالمه و با عموم زندگی میکنم مادر و پدرم وقتی ۱۲ سالم بود از هم جدا شدن و پدرم سر پرستی من رو به عهده گرفت و ما آمدیم کره پیش عموم . پدرم ۳ سال بعد تصادف کرد و مرد . و الان عموم منو بزرگ میکنم .
عمو من آدم پر مشغله ای هستش و همیشه مسافرته . عموی من این بار میخاست ۲ سال به فرانسه بره و نمیتوانست من رو ببره برای همین بهم گفت برم خونه یکی از دوستاش و کل این ۲ سال رو اونجا باشم .
پایان ویو ا.ت⬜️
عمو : بیا بغلم دلم خیلی برات تنگ میشه
ا.ت: منم همینطور مراقبت خودتون باشید
عمو : تو هم همینطور خب دیگه بسه فیلم هندی شد پیاده شو
ا.ت :( پیاده میشه)
ا.ت : خدافظ عمو دلم برات تنگ میشه
عمو: (دستش رو از پنجره بیرون میاره)
ویو ا.ت⬜️
یه نگاه به خونه کردم . خونه نسبتاً قدیمی بود و کل کاشی ها مشکی بود و روی سقف به خفاش بود حس ترس بهم دست داد و سری رفتم داخل خونه
در رو که باز کردن کسی تو نبود یه مبل سه نفره قرمز درست وست خونه بود و کنارش دوتا مبل ۱ نفره قرمز و ، وسطشون یک میز چوبی تیره بود
کف زمین پارکت قهوهای و دیوار ها کاغذ دیواری های مشکی با گل های قرمز عمودی بود
یه راه پله هم بود که به طبقه ۲ راه داشت و روش فرش قرمز بود
طبقه ۲ یک پنجره بزرگ داشت و ۴ تا اتاق او بالا بود
پایین راه پله ،یک راه پله دیگه بود که به سمت پایین میرفت
از سقف به لوستر قدیمی آویزون بود
سمت چپم یک راه رو دراز بود که تهش راه پله بود و کفش فرش قرمز بود و به دیوار هاش قاب عکس آویزون بود
لایک کن ثواب کن
۲.۵k
۱۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.