قلعه تا بینهایت
دوما:سلام آکازا دونو
آکازا:دوباره این خله پیداش شد
موزان:جلسه داریم
۲۸دقیقه بعد اتمام جلسه
گیوکو:دوما میخوام یه کرمی بریزم تماشا کن
میره پشت آکازا...
آکازا:گیوکو میدونم تو اون پشتی.
گیوکو:چطور تیغ رو احساس کردی؟
دوما:ایول داداش
آکازا:من بهتره برم دیگه دیر شده.
دوما: منم میام خانومه مارو ببر خونه ی آکازا.
آکازا :نه نه نه صبر کن!
دلینگ
دوما:خب دیگه دیر شده آکازا دونو
آکازا در ذهن خود:اگه دوما الان یه چیزیش بشه نمازامو میخونم.
دوما:عه اینجارو یه دفتر عجیب
آکازا:نه بازش نکن
📒(دفترچه ی مرگ بود)
دوما:اسم فرد مورد نظر چی بنویسم.
آکازا: اسم خودتو
دوما:اونوقت چیکار میکنه؟
آکازا:خودت ببین
دوما:اسم.... آها اسم تنگن رو مینویسم
(نوشت)
تنگن:چرا انگار دارم میمیرم؟...
ادامه دارد...
آکازا:دوباره این خله پیداش شد
موزان:جلسه داریم
۲۸دقیقه بعد اتمام جلسه
گیوکو:دوما میخوام یه کرمی بریزم تماشا کن
میره پشت آکازا...
آکازا:گیوکو میدونم تو اون پشتی.
گیوکو:چطور تیغ رو احساس کردی؟
دوما:ایول داداش
آکازا:من بهتره برم دیگه دیر شده.
دوما: منم میام خانومه مارو ببر خونه ی آکازا.
آکازا :نه نه نه صبر کن!
دلینگ
دوما:خب دیگه دیر شده آکازا دونو
آکازا در ذهن خود:اگه دوما الان یه چیزیش بشه نمازامو میخونم.
دوما:عه اینجارو یه دفتر عجیب
آکازا:نه بازش نکن
📒(دفترچه ی مرگ بود)
دوما:اسم فرد مورد نظر چی بنویسم.
آکازا: اسم خودتو
دوما:اونوقت چیکار میکنه؟
آکازا:خودت ببین
دوما:اسم.... آها اسم تنگن رو مینویسم
(نوشت)
تنگن:چرا انگار دارم میمیرم؟...
ادامه دارد...
۱.۶k
۲۹ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.