مافیا جذااااب مغرور p:11
خوشگل میدم اگه من بردم یه کار که گفتم انجام میدی گفتم : باشه به هر حال من میبرم گفت : اگه دوستمو این همه سال نشناختم که اصن غریبه هستم گفتم : باشه
( فلش بک ۵ روز بعد )
یونا ویو : یه چند روزه حالت تهوع دارم و حساس شدم با رزی درمیون گذاشتم که گفت شاید باردار باشی بعد این حرفش رفت واسم بیبی چک گرفت کارای مربوطه رو انجام دادم و منتظر جواب بودم که دیدم مثبت شد فوری لباس رو پوشیدم و رفتم بیمارستان براس سقط ( نمیدونم درست نوشتم یانه ) دفتر دکتر بخاطر اینکه کسی نبود بهم نوبت رو یه ساعت دیگه داد منتظر بودم و همش گریه میکردم
تهیونگ ویو :
صبح پاشدم رفتن بیمارستان برای چکاب ماهانه که دیدم یونا نشسته و داره گریه میکنه دستش روی شکمشه خوندم ببینم کدوم بخشه که دیدم نوشته سقط بچه یعنی چی سریع رفتم و بهش گفتم با صدای بلند و عصبی اینجا چیکار میکنی که گفت به تو ربطی نداره خیلی سرد و بی احساس دوباره گفتم : گفتم اینجا چیکار میکنی که گفت : بهت گفتم ربطی نداره
تهیونگ : عصبی شدم و دستشو کشیدم بردم داخل ماشین روندم طرف عمارت سرعتم خیلی بود هر چی حرف میزد جوابش ندادم که گفت میخوای بدونی چرا اونجا بودم با صدای بلند و بغض دار که زدم کنار و گفت میشنوم عصبی گفتم . یونا : چند روزه همش علامت های بارداری دارم رزی برام بیبی چک گرفت زدم مثبت شد رفتم سقط ش کنم همه اینا بخاطر تو عوضیه که گفتم : تو می خواستی بچه منو بکشی ؟ و منتظر جواب نشدم و ماشین رو روشن کردم رفتم عمارت پیاده شدم درو باز کردم که نیومد پایین که برآید استایل بغلش کردم و بردمش داخل عمارت اونم همش دست و پا میزد ولش کنم که گفتم : می خوای دوباره به فاک بری ؟ که دیگه چیزی نگفت بردمش داخل اتاقم و اومدم پایین و......
فقط اینو نوشته بودم اگه کمه بگید ادامه این پارت بزارم
شرط : ۵ تا لایک ۲۹ تایی شیم
کیوتم نظرت درمورد فیک چیه ؟
راستی شاید وقتی ۳۵ تایی شدیم اگه خواستید یه فیک دیگه کنار این یکی بزارم 🤗
( فلش بک ۵ روز بعد )
یونا ویو : یه چند روزه حالت تهوع دارم و حساس شدم با رزی درمیون گذاشتم که گفت شاید باردار باشی بعد این حرفش رفت واسم بیبی چک گرفت کارای مربوطه رو انجام دادم و منتظر جواب بودم که دیدم مثبت شد فوری لباس رو پوشیدم و رفتم بیمارستان براس سقط ( نمیدونم درست نوشتم یانه ) دفتر دکتر بخاطر اینکه کسی نبود بهم نوبت رو یه ساعت دیگه داد منتظر بودم و همش گریه میکردم
تهیونگ ویو :
صبح پاشدم رفتن بیمارستان برای چکاب ماهانه که دیدم یونا نشسته و داره گریه میکنه دستش روی شکمشه خوندم ببینم کدوم بخشه که دیدم نوشته سقط بچه یعنی چی سریع رفتم و بهش گفتم با صدای بلند و عصبی اینجا چیکار میکنی که گفت به تو ربطی نداره خیلی سرد و بی احساس دوباره گفتم : گفتم اینجا چیکار میکنی که گفت : بهت گفتم ربطی نداره
تهیونگ : عصبی شدم و دستشو کشیدم بردم داخل ماشین روندم طرف عمارت سرعتم خیلی بود هر چی حرف میزد جوابش ندادم که گفت میخوای بدونی چرا اونجا بودم با صدای بلند و بغض دار که زدم کنار و گفت میشنوم عصبی گفتم . یونا : چند روزه همش علامت های بارداری دارم رزی برام بیبی چک گرفت زدم مثبت شد رفتم سقط ش کنم همه اینا بخاطر تو عوضیه که گفتم : تو می خواستی بچه منو بکشی ؟ و منتظر جواب نشدم و ماشین رو روشن کردم رفتم عمارت پیاده شدم درو باز کردم که نیومد پایین که برآید استایل بغلش کردم و بردمش داخل عمارت اونم همش دست و پا میزد ولش کنم که گفتم : می خوای دوباره به فاک بری ؟ که دیگه چیزی نگفت بردمش داخل اتاقم و اومدم پایین و......
فقط اینو نوشته بودم اگه کمه بگید ادامه این پارت بزارم
شرط : ۵ تا لایک ۲۹ تایی شیم
کیوتم نظرت درمورد فیک چیه ؟
راستی شاید وقتی ۳۵ تایی شدیم اگه خواستید یه فیک دیگه کنار این یکی بزارم 🤗
۱۰.۱k
۰۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.