دو پارتی از شوگا : وقتی بهم خیانت کرد
خوبببب برم سراغه دو پارتی
علامتشون
ا.ت+
شوگا_
ا.ت ویو
از خواب بلند شدمو دیدم که طِبقه معمول شوگا خونه نیست. منو شوگا ۲ ساله که باهم ازدواج کردیم و من واقعا خیلی دوسش دارم ولی حس میکنم که شوگا یه مدته باهام سرد شده و مثله قبلا دوسم نداره و بهم توجه نمیکنه و همیشه صبحا زود میره و شبا دیروقت میاد خونه من حتی نتونستم باهاش حرف بزنم.
بیخیاله افکارم شدمو رفتم سمته دستشویی و کارامو کردمو رفتم صبحونه درست کردمو خوردم .
به ساعت نگاه کردم ۱۰ عه صبح بود تازه یادم افتاد که امروز روزه تولدمه و من چند روز پیش رفتم پیشه دکتر و گفت که من دو ماهه حاملم و میخوام که امروز بهش بگم یعنی یدونه روزه تولدمو مرخصی نگرفت پیشم بمونه؟؟😔😔😔
بیخیال شدمو رفتم حموم و یه دوش ۱۵ مینی گرفتم و اومدم بیرون و بدنمو و موهامو با حوله خشک کردم.
که دیدم گوشیم داره زنگ میخوره دوستم بود بهم گفت که واسه تولدم با بقیه دوستام بریم بیرونو جشن بگیرم و من گفتم که نه میخوام با شوگا باشمو باهاشون نرفتم
و بعدرفتم و به شوگا زنگ زدم
مکالمشون
+ الو؟
_ بله ؟ سلام
+ سلام شوگا خوبی؟
_ مرسی تو خوبی؟
+ مرسی منم خوبم
_ کاری داشتی زنگ زدی من الان سرم شلوغه زود کارتو بگو باید برم( سرد )
+ هااا آ نه فقط خواستم بپرسم که کِی میای خونه امروز روزه خاصیه 😁😔
_ نمیدونم هر وقت کارم تموم شد میام
+ آ باشه( ناراحت)
_ خدافظ
+ خدافظ😔
تلفونو قطع کردم.
شاید میخواد سوپرایزم کنه چون شوگا تولدمو یادش نمیره اره همینطوره حتما میخواد سوپرایزم کنه😃
بعد رفتمو سریاله مورده علاقمو دیدم بعد اینکه یه چند قسمتشو دیدم ، دیدم گشنمه و رفتم و یه نودل گذاشتمو خوردم . رفتم و آماده شدم تا برم فروشگاه که واسه چیزایی که میخوام برای شب درست کنم بخرم.
رفتم فروشگاهو وسایلارو خریدمو اومدم خونه.
لباسمو درآوردمو و رفتم که واسه شب غذا و کیک درست کنم. داشتم غذای مورد علاقهی شوگا رو درست میکردم که یهو گوشیم زنگ خورد ، شمارش ناشناس بود جواب دادم که گفت:
علامته همونی که به ا.ت زنگ زد @ هستش
+ بله؟ بفرمایین
@ حواست به شوگا باشه اون داره بهت خیانت میکنه
+ بله؟؟!! نمیفهمم دارین درمورده چی صحبت میکنین
@ فقط خواستم بگم که اون داره بهت خیانت میکنه
که تلفونو قطع کرد
+ الوووو؟؟؟ الوووو؟؟؟
یعنی چی؟ اصلا نمیفهمم.
یکم فکرم پریشون شد نکنه شوگا واقعا داره بم خیانت میکنه؟😟ولی نه شوگا همچین آدمی نیست اون دوسم داره و تو همین فکرا بودم که دستمو با چاقو بریدم
+ آههههه آییییی🥺🥺😭
خیلی درد داشت. سعی کردم به حرفی که اون آقاهه زد توجه نکنم پس رفتم و بقیه کارارو کردم و همه چیزو آماده کردم و رفتم و خودمو آرایش کردمو به خودم رسیدم و یه لباس انتخاب کردم تا بپوشم ( عکسه لباسش اسلایده بعدی ) ساعت ۸ عه شب بود و من همینطوری منتظر موندم.
ساعت شد ۱۰ و ساعت شد ۱۱ و نیم و همینطور ساعت میگذشتو از شوگا هیچ خبری نبود و ساعت شد ۱ شب و من دیگه خسته شده بودم که صدای در اومد و دیدم که شوگاست.
رفتم سمتشو.....
+ سلاممم خوبیی؟
_ سلام( سرد )
+ کجا بودی ؟ خیلی منتظرت موندم
_ خب می خوابیدی
اومد توی آشپزخونه و کیک و غذا رو دید
_ چیشده ؟ خبریههعع؟ این کیک و غذا ها واسه چیه؟ واسه چی این لباسو پوشیدی خبریههه من نمیدونم ؟
+ یعنی واقعا نمیدونی امروز چه روزیه؟( متعجب و ناراحت )
_ نه واس چی باید بدونم
+ امروز روزه خیلی خاصیه چطور تو نمیدونی( با بغض)
_ خو چه روزیه
+ امروز.... امروز روزه...( با بغض)
خواستم بگم که یهو تلفنش زنگ خورد و رفت توی اتاق .
یعنی واقعا یادش رفته امروز تولدمه؟؟🥺🥺🥺🥺😔😔
که از اتاق اومد بیرون هنوز داشت با تلفن حرف میزد
_ باشه الان میام خدافظ
تلفونشو قطع کردو روبه من گفت:
_ تو بخواب من واسم یه کاره خیلی واجب پیش اومده دیر میام( سرد )
+ باشه😔😔😔
پارته دو پسته بعدی
علامتشون
ا.ت+
شوگا_
ا.ت ویو
از خواب بلند شدمو دیدم که طِبقه معمول شوگا خونه نیست. منو شوگا ۲ ساله که باهم ازدواج کردیم و من واقعا خیلی دوسش دارم ولی حس میکنم که شوگا یه مدته باهام سرد شده و مثله قبلا دوسم نداره و بهم توجه نمیکنه و همیشه صبحا زود میره و شبا دیروقت میاد خونه من حتی نتونستم باهاش حرف بزنم.
بیخیاله افکارم شدمو رفتم سمته دستشویی و کارامو کردمو رفتم صبحونه درست کردمو خوردم .
به ساعت نگاه کردم ۱۰ عه صبح بود تازه یادم افتاد که امروز روزه تولدمه و من چند روز پیش رفتم پیشه دکتر و گفت که من دو ماهه حاملم و میخوام که امروز بهش بگم یعنی یدونه روزه تولدمو مرخصی نگرفت پیشم بمونه؟؟😔😔😔
بیخیال شدمو رفتم حموم و یه دوش ۱۵ مینی گرفتم و اومدم بیرون و بدنمو و موهامو با حوله خشک کردم.
که دیدم گوشیم داره زنگ میخوره دوستم بود بهم گفت که واسه تولدم با بقیه دوستام بریم بیرونو جشن بگیرم و من گفتم که نه میخوام با شوگا باشمو باهاشون نرفتم
و بعدرفتم و به شوگا زنگ زدم
مکالمشون
+ الو؟
_ بله ؟ سلام
+ سلام شوگا خوبی؟
_ مرسی تو خوبی؟
+ مرسی منم خوبم
_ کاری داشتی زنگ زدی من الان سرم شلوغه زود کارتو بگو باید برم( سرد )
+ هااا آ نه فقط خواستم بپرسم که کِی میای خونه امروز روزه خاصیه 😁😔
_ نمیدونم هر وقت کارم تموم شد میام
+ آ باشه( ناراحت)
_ خدافظ
+ خدافظ😔
تلفونو قطع کردم.
شاید میخواد سوپرایزم کنه چون شوگا تولدمو یادش نمیره اره همینطوره حتما میخواد سوپرایزم کنه😃
بعد رفتمو سریاله مورده علاقمو دیدم بعد اینکه یه چند قسمتشو دیدم ، دیدم گشنمه و رفتم و یه نودل گذاشتمو خوردم . رفتم و آماده شدم تا برم فروشگاه که واسه چیزایی که میخوام برای شب درست کنم بخرم.
رفتم فروشگاهو وسایلارو خریدمو اومدم خونه.
لباسمو درآوردمو و رفتم که واسه شب غذا و کیک درست کنم. داشتم غذای مورد علاقهی شوگا رو درست میکردم که یهو گوشیم زنگ خورد ، شمارش ناشناس بود جواب دادم که گفت:
علامته همونی که به ا.ت زنگ زد @ هستش
+ بله؟ بفرمایین
@ حواست به شوگا باشه اون داره بهت خیانت میکنه
+ بله؟؟!! نمیفهمم دارین درمورده چی صحبت میکنین
@ فقط خواستم بگم که اون داره بهت خیانت میکنه
که تلفونو قطع کرد
+ الوووو؟؟؟ الوووو؟؟؟
یعنی چی؟ اصلا نمیفهمم.
یکم فکرم پریشون شد نکنه شوگا واقعا داره بم خیانت میکنه؟😟ولی نه شوگا همچین آدمی نیست اون دوسم داره و تو همین فکرا بودم که دستمو با چاقو بریدم
+ آههههه آییییی🥺🥺😭
خیلی درد داشت. سعی کردم به حرفی که اون آقاهه زد توجه نکنم پس رفتم و بقیه کارارو کردم و همه چیزو آماده کردم و رفتم و خودمو آرایش کردمو به خودم رسیدم و یه لباس انتخاب کردم تا بپوشم ( عکسه لباسش اسلایده بعدی ) ساعت ۸ عه شب بود و من همینطوری منتظر موندم.
ساعت شد ۱۰ و ساعت شد ۱۱ و نیم و همینطور ساعت میگذشتو از شوگا هیچ خبری نبود و ساعت شد ۱ شب و من دیگه خسته شده بودم که صدای در اومد و دیدم که شوگاست.
رفتم سمتشو.....
+ سلاممم خوبیی؟
_ سلام( سرد )
+ کجا بودی ؟ خیلی منتظرت موندم
_ خب می خوابیدی
اومد توی آشپزخونه و کیک و غذا رو دید
_ چیشده ؟ خبریههعع؟ این کیک و غذا ها واسه چیه؟ واسه چی این لباسو پوشیدی خبریههه من نمیدونم ؟
+ یعنی واقعا نمیدونی امروز چه روزیه؟( متعجب و ناراحت )
_ نه واس چی باید بدونم
+ امروز روزه خیلی خاصیه چطور تو نمیدونی( با بغض)
_ خو چه روزیه
+ امروز.... امروز روزه...( با بغض)
خواستم بگم که یهو تلفنش زنگ خورد و رفت توی اتاق .
یعنی واقعا یادش رفته امروز تولدمه؟؟🥺🥺🥺🥺😔😔
که از اتاق اومد بیرون هنوز داشت با تلفن حرف میزد
_ باشه الان میام خدافظ
تلفونشو قطع کردو روبه من گفت:
_ تو بخواب من واسم یه کاره خیلی واجب پیش اومده دیر میام( سرد )
+ باشه😔😔😔
پارته دو پسته بعدی
۳.۸k
۲۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.