پارت چهارم
اما من تورو میخوام
پارت چهارم
سوجون:پس باید بریم خاستگاری دختره چون بالاخره اگرم نریم دستور از بالا میرسه
کوک: اما بابا دختره فقط ۱۴ سالشه اگر قبول نکنن چی؟
سوجون : چاره ی دیگه ای ندارن کوک تازه دختره هم از دست جانگ عوضی نجات پیدا میکنه
کوک: اما فکر کردید میتونم تحمل کنم که دختری که عاشقشم دوسم نداشته باشه ؟
سوجون:از کجا معلوم شاید دوست داشت به من اعتماد کن کوک قبول میکنی یا نه؟
کوک: قبوله
سوجون: خوبه پس من به جانگ میگم
فردا:
ویو ات
امروز از مدرسه برگشتم دیدم بابام صدام زد
جانگ: ات اومدییی بیا بالا(نسبتا بلند)
ات: رفتم بالا ببینم چشه دیدم مامانم داره گریه میکنه سریع رفتم سمتش..
ات:مامان خوبی چیشده چرا گریه میکنی؟؟
جانگ: امشب آماده شو مهمون داریم میان خواستگاریت
ات:درحالی که یه قطره اشک از چشمانش افتاد گفت چی چطور ممکنه....
پارت چهارم
سوجون:پس باید بریم خاستگاری دختره چون بالاخره اگرم نریم دستور از بالا میرسه
کوک: اما بابا دختره فقط ۱۴ سالشه اگر قبول نکنن چی؟
سوجون : چاره ی دیگه ای ندارن کوک تازه دختره هم از دست جانگ عوضی نجات پیدا میکنه
کوک: اما فکر کردید میتونم تحمل کنم که دختری که عاشقشم دوسم نداشته باشه ؟
سوجون:از کجا معلوم شاید دوست داشت به من اعتماد کن کوک قبول میکنی یا نه؟
کوک: قبوله
سوجون: خوبه پس من به جانگ میگم
فردا:
ویو ات
امروز از مدرسه برگشتم دیدم بابام صدام زد
جانگ: ات اومدییی بیا بالا(نسبتا بلند)
ات: رفتم بالا ببینم چشه دیدم مامانم داره گریه میکنه سریع رفتم سمتش..
ات:مامان خوبی چیشده چرا گریه میکنی؟؟
جانگ: امشب آماده شو مهمون داریم میان خواستگاریت
ات:درحالی که یه قطره اشک از چشمانش افتاد گفت چی چطور ممکنه....
۶.۷k
۲۴ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.