بزارین یه چیزی تعریف کنم...
بزارین یه چیزی تعریف کنم...
زنگ نماز بود(مجبوریم بریم)
رفته بودیم نمازخونه نشسته بودیم یهو یکی از پشت پرید بغلم خفم کرد...
یهو برگشتم بزنم تو گوش طرف دیدم تانایه (بهترین دوست دوران راهنماییم)
همو بغل کردیم و خوشحال خوشحال...
اون تیزهوشان درومده...
مدرسش اونسر شهرستانمونه...
بعد اون کوبیده اون همه راهو بیاد که فقط منو ببینه..
با اینکه معلما امروز گاییدنمون ولی وقتی تانایو دیدم شارژ شدم
زنگ نماز بود(مجبوریم بریم)
رفته بودیم نمازخونه نشسته بودیم یهو یکی از پشت پرید بغلم خفم کرد...
یهو برگشتم بزنم تو گوش طرف دیدم تانایه (بهترین دوست دوران راهنماییم)
همو بغل کردیم و خوشحال خوشحال...
اون تیزهوشان درومده...
مدرسش اونسر شهرستانمونه...
بعد اون کوبیده اون همه راهو بیاد که فقط منو ببینه..
با اینکه معلما امروز گاییدنمون ولی وقتی تانایو دیدم شارژ شدم
۱.۳k
۰۲ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.