و هنگامی که اشک های ابر زمین را یک رنگ و خیس میکرد؛
و هنگامی که اشک های ابر زمین را یک رنگ و خیس میکرد؛
زمانی که آسمان به رنگ مشکی چشمانم شده بود
و صدای رعد و برق های بی وقته گوش همگان را آزرده کرده بود، مرا تنها میتوانستند در زیر درختان در کنار گل های بابونه پیدا کنند.
آیا میدانی کار بی وقته ی من چه بود؟
عزیزکم، من در زیر درختان با دفتری قلم به دست
مینوشتم و مینوشتم و مینوشتم
چه بگویم، زبانم دگر قاصر است ز توصیف
آری
چنان مسحور تو شده ام که گویی دگر همگان محوند ز چَشمانم
جان دلم، چشمانت را بگشا
بگشا و بنگر این معشوقه چگونه برای تو جان میدهد
- 3 و 30 دقیقه بامداد
ششم فروردین 1403
زمانی که آسمان به رنگ مشکی چشمانم شده بود
و صدای رعد و برق های بی وقته گوش همگان را آزرده کرده بود، مرا تنها میتوانستند در زیر درختان در کنار گل های بابونه پیدا کنند.
آیا میدانی کار بی وقته ی من چه بود؟
عزیزکم، من در زیر درختان با دفتری قلم به دست
مینوشتم و مینوشتم و مینوشتم
چه بگویم، زبانم دگر قاصر است ز توصیف
آری
چنان مسحور تو شده ام که گویی دگر همگان محوند ز چَشمانم
جان دلم، چشمانت را بگشا
بگشا و بنگر این معشوقه چگونه برای تو جان میدهد
- 3 و 30 دقیقه بامداد
ششم فروردین 1403
۲.۲k
۱۹ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.