you for me
فصل دوم پارت ۳۲
*این پارت اسمات داره دوست نداری نخون*
بعد از دو ساعت
لینو و هیونجین مست شده بود. سرش رو روی شونه های فلیکس گذاشته بود و لینو هم ، سرش رو روی پاهای هان گذاشته بود هیونجین؟ بیشتر از لینو مست شده بود.
فلیکس: هیون خوبی؟
هیونجین: اره قشنگم چرا بد باشم؟
هان: فلیکس لینو خوابش برده میبرمش داخل...مراقب خودت باش.
فلیکس: باشه
هان ، لینو رو بلند کرد و به داخل خونه برگشتن.
فلیکس: هیون..بیا بریم داخل.
هیونجین ، بدنش داغ شده بود. سرش رو بالا گرفت و با حالتی گیج به فلیکس نگاه کرد.
هیونجین: هوم؟
فلیکس، هیونجین رو بلند کرد و با خودش اون رو به داخل خونه برد. به سمت اتاقشون رفتن و وارد شدن. فلیکس، هیونجین رو ردی تخت نشوند.
فلیکس: هیون..همینجا بشین تا برات اب بیارم.
فلیکس، از داخل اتاق بیرون رفت و به سمت آشپزخونه رفت و یک لیوان آب برای هیونجین برد.
هیونجین، اب رو گرفت و خورد و روی تخت دراز کشید.
فلیکس: هیون بهتری؟
هیونجین: هوم..
فلیکس ، به هیونجین نزدیک تر شد و کنارش روی تخت نشست.
فلیکس: هیون حالت خوبه؟ خیلی داغی..
بعد هیونجین، دستای فلیکس رو گرفت و اون رو روی تخت خوابوند و روش خیمه زد.
فلیکس، شوکه شده بود و کنی ترسیده بود و با شوک به هیونجین نگاه میکرد. هیونجین، صورتش رو به گوش اون نزدیک تر کرد و با صدایی خمار گفت
هیونجین: بیبی نترس..فقط میخوایم یکم خوش بگذرونیم باشه؟ البته اگه تو بخوای تا اونجا ها پیش میریم...
لب های فلیکس رو لمس میکرد. فلیکس آب دهنش رو قورت داد.
هیونجین: بیب..نترس خودت میدونی بهت صدمه نمیزنم.
فلیکس، سری به نشانه مثبت تکون داد. هیونجین پوزخندی زد و صورتش رو به صورت فلیکس نزدیک تر کرد. به لب های اون خیره شده بود. لباش رو به سمت لب های اون برد و بوسه ای عمیق رو آغاز کرد. هیونجین، عمیق می مکید و گاهی لب پايينی فلیکس رو گاز میگرفت. فلیکس هم باهاش همکاری میکرد. بعد از چند دقیقه، وقتی هیونجین دید که فلیکس نفس کم اورده ، بوسه رو شکست. هردو نفس نفس میزدن. هیونجین، شروع به باز کردن دکمه های پیرهن فلیکس کرد و به دکمه اخر رسید. فلیکس، سرخ شده بود.
هیونجین: بیبی..نیاز به خجالت نیست..بالاخره قرار بود این اتفاق بیوفته درسته؟
گونه های اون رو اروم لمس میکرد. فلیکس سری تکون داد و سعی کرد شجاع باشه. هیونجین، متوجه این موضوع شد و پوزخندی زد.
هیونجین: آفرین بیبی.
بعد به سمت گردن اون رفت و شروع به بوسیدن و مکیدنش کرد. فلیکس، ناله های ریزی بیرون میداد و همین کافی بود تا هیونجین وحشی تر بشه. زبانش رو به سمت ترقوه های اون برد و شروع به مکیدن اونجا کرد. فلیکس، دستش رو دور کمر اون انداخته بود و ناله میکرد.
*این پارت اسمات داره دوست نداری نخون*
بعد از دو ساعت
لینو و هیونجین مست شده بود. سرش رو روی شونه های فلیکس گذاشته بود و لینو هم ، سرش رو روی پاهای هان گذاشته بود هیونجین؟ بیشتر از لینو مست شده بود.
فلیکس: هیون خوبی؟
هیونجین: اره قشنگم چرا بد باشم؟
هان: فلیکس لینو خوابش برده میبرمش داخل...مراقب خودت باش.
فلیکس: باشه
هان ، لینو رو بلند کرد و به داخل خونه برگشتن.
فلیکس: هیون..بیا بریم داخل.
هیونجین ، بدنش داغ شده بود. سرش رو بالا گرفت و با حالتی گیج به فلیکس نگاه کرد.
هیونجین: هوم؟
فلیکس، هیونجین رو بلند کرد و با خودش اون رو به داخل خونه برد. به سمت اتاقشون رفتن و وارد شدن. فلیکس، هیونجین رو ردی تخت نشوند.
فلیکس: هیون..همینجا بشین تا برات اب بیارم.
فلیکس، از داخل اتاق بیرون رفت و به سمت آشپزخونه رفت و یک لیوان آب برای هیونجین برد.
هیونجین، اب رو گرفت و خورد و روی تخت دراز کشید.
فلیکس: هیون بهتری؟
هیونجین: هوم..
فلیکس ، به هیونجین نزدیک تر شد و کنارش روی تخت نشست.
فلیکس: هیون حالت خوبه؟ خیلی داغی..
بعد هیونجین، دستای فلیکس رو گرفت و اون رو روی تخت خوابوند و روش خیمه زد.
فلیکس، شوکه شده بود و کنی ترسیده بود و با شوک به هیونجین نگاه میکرد. هیونجین، صورتش رو به گوش اون نزدیک تر کرد و با صدایی خمار گفت
هیونجین: بیبی نترس..فقط میخوایم یکم خوش بگذرونیم باشه؟ البته اگه تو بخوای تا اونجا ها پیش میریم...
لب های فلیکس رو لمس میکرد. فلیکس آب دهنش رو قورت داد.
هیونجین: بیب..نترس خودت میدونی بهت صدمه نمیزنم.
فلیکس، سری به نشانه مثبت تکون داد. هیونجین پوزخندی زد و صورتش رو به صورت فلیکس نزدیک تر کرد. به لب های اون خیره شده بود. لباش رو به سمت لب های اون برد و بوسه ای عمیق رو آغاز کرد. هیونجین، عمیق می مکید و گاهی لب پايينی فلیکس رو گاز میگرفت. فلیکس هم باهاش همکاری میکرد. بعد از چند دقیقه، وقتی هیونجین دید که فلیکس نفس کم اورده ، بوسه رو شکست. هردو نفس نفس میزدن. هیونجین، شروع به باز کردن دکمه های پیرهن فلیکس کرد و به دکمه اخر رسید. فلیکس، سرخ شده بود.
هیونجین: بیبی..نیاز به خجالت نیست..بالاخره قرار بود این اتفاق بیوفته درسته؟
گونه های اون رو اروم لمس میکرد. فلیکس سری تکون داد و سعی کرد شجاع باشه. هیونجین، متوجه این موضوع شد و پوزخندی زد.
هیونجین: آفرین بیبی.
بعد به سمت گردن اون رفت و شروع به بوسیدن و مکیدنش کرد. فلیکس، ناله های ریزی بیرون میداد و همین کافی بود تا هیونجین وحشی تر بشه. زبانش رو به سمت ترقوه های اون برد و شروع به مکیدن اونجا کرد. فلیکس، دستش رو دور کمر اون انداخته بود و ناله میکرد.
۹.۱k
۰۷ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.