𝓑𝓪𝓭 𝓫𝓸𝔂
𝓑𝓪𝓭 𝓫𝓸𝔂
part:22
ویو املی
امروز نوبت من بود تا غذا ببرم ظرف غذا رو گرفتم و رفتم پایین خوشکم زد
(علامت املی×)
×کیلییی
٫ا.. ملی
×تو چرا اینجایی
٫خیلی دلم برات تنگ شده بود
×منم
٫نمیدونم صبح که بیدار شدم اینجا بودم
×تهیونگ اوردنت اینجا دیشب
٫چرا
×چون تمام اموالتو بگیره دیشب از خدمتکارا شنیدم که یکی رو اورن امدم بهت غذا بدم که دیدم تویی
×به فکر انتقامی نه؟
٫خیلی میتونی کمکم کنی که زندگیش رو خراب کنم؟
×میتونم یه کارایی بکنم
نویسنده
املی و کیلی دوستای بچگی بودن بخاطر شرایط پدر کیلی رابطشون قطع شد چون پدرش اصلا با پدر املی کنار نمیومد حتا بعضی وقتا به دعوا میرسید که رابطشونو قطع کردن الان بعد چند سال الان همدیگرو دیدن.
املی نقشش رو به کیلی گفت و اونم قبول کرد
ویو دو هفته قبل
پدر بزرگ تهیونگ؛ قبل از مرگم باید بچه تهیونگو ببینم وگرنه هیچ ارثی بهتون نمیرسه فهمیدین؟
همه:بله
خاله تهیونگ
علامت خاله تهیونگ :
شرط🍓
لایک:14
کامنت:5
part:22
ویو املی
امروز نوبت من بود تا غذا ببرم ظرف غذا رو گرفتم و رفتم پایین خوشکم زد
(علامت املی×)
×کیلییی
٫ا.. ملی
×تو چرا اینجایی
٫خیلی دلم برات تنگ شده بود
×منم
٫نمیدونم صبح که بیدار شدم اینجا بودم
×تهیونگ اوردنت اینجا دیشب
٫چرا
×چون تمام اموالتو بگیره دیشب از خدمتکارا شنیدم که یکی رو اورن امدم بهت غذا بدم که دیدم تویی
×به فکر انتقامی نه؟
٫خیلی میتونی کمکم کنی که زندگیش رو خراب کنم؟
×میتونم یه کارایی بکنم
نویسنده
املی و کیلی دوستای بچگی بودن بخاطر شرایط پدر کیلی رابطشون قطع شد چون پدرش اصلا با پدر املی کنار نمیومد حتا بعضی وقتا به دعوا میرسید که رابطشونو قطع کردن الان بعد چند سال الان همدیگرو دیدن.
املی نقشش رو به کیلی گفت و اونم قبول کرد
ویو دو هفته قبل
پدر بزرگ تهیونگ؛ قبل از مرگم باید بچه تهیونگو ببینم وگرنه هیچ ارثی بهتون نمیرسه فهمیدین؟
همه:بله
خاله تهیونگ
علامت خاله تهیونگ :
شرط🍓
لایک:14
کامنت:5
۲.۵k
۲۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.