پارت ۶ : Black Woolf
و ماسکشو گذاشت و از عمارت اومد بیرون و همراه بادیگارد سوار ماشین شد دوتا ماشین پر از بادیگارد از عقب و جلو میومدن و کوک رو ساپورت میکردن کوک اصله دلیل این کارها و اجباراً پدرش رو درک نمیکرد
اول به برند سلین رفت
توی کل عمرش این اولین بار بود که میومد خرید کنه از ماشین پیاده شد رفت و دوتا لباس خرید و دوباره سوار ماشین شد
پدرش با راننده تماس گرفته بود تا حال جونگ کوک و بپرسه ولی کوک سریع تلفن رو میگیره و با عصبانیت از پدرش میخواد که اجازه بده تا به بازار بره بدون بادیگارد
پدرش با کلی خواهش جونگ کوک راضی شد
و جونگ کوک خوشحال به بازار رفت
همینطور که داشت میرفت محکم خورد به یه مردی کوک حس میکرد اون رایحه ی یه الفا بود واییییییییییییییی
کوک سرجاش خشک شده بود که اون الفا از جاش بلند شد زیادی بزرگ بود کوک هم زیادی کوچولو
مرد الفا : هی تو چرا حواست سر جاش نیست هانننننن ( داد)
با اون دادی که اون مرد کشید چشمای جونگ کوک پر شد بغضش گرفت که یهو دستش توسط یکی کشیده شد و اون اومد جلوش تقریبا ۱۰ سانت از خودش بزرگ تر بود و موهاشم بنفش صورتی بود
اون رایحه ی یه امگا بود
یه پسر امگا کوک خوشحال بود ولی از داد اون مرد خیلی ترسیده بود
جیمین : هی یونگی اذیتش نکن
یونگی : به به دلبر کوچولوی فراری من
و دستی روی سر جیمین کشید
که جیمین سرشو کشید
جیمین : به من دست نزن ( عصبانی )
یونگی : جوجه ی یونگی و یونگی اومد تا جیمین و بعل کنه که جیمین دست جونگ کوک و گرفت و گفت فرار کنن و باهم شروع دویدن کردن یونگی هم با اکیپش با آخرین سرعت همراهشون میومد تا اینکه جیمین گفت سوارش شو باهم سوار یه ماشین آخرین مدل شدن که جیمین گفت: جیهوپ گاز بده و مردی که جلوی ماشین بودشروع با گاز دادن کرد اما تا اومد سر یه پیچ بپیچه سه تا ماشین محاصرشون کردن بله یونگی و اکیپش بودنجیمین سریع ماشین و قفل کرد و شیشه ها رو ضد ضربه کرد
جیهوپ : وایی خدا این دیگه کیه
جیمین : دیگه مخم نمیکشه
جونگ کوک تمام راه رو گریه کرده بود والیان تا این شرایط رو دیده بود گریه هاش شدید تر شده بود
جیمین : هی پسر جون میشه گریه نکنی
کوک : اسمم جونگ کوکه جئون جونگ کوک
جیمین : من پارک جیمینم اینم رفیق صمیمیم جانگ هوسوکه ما بهش میگیم جیهوپ
جیهوپ : سلام ام جونگ کوک میشه ماسکتو بزنی پایین تا قیافت ببینیم
جونگ کوک : نميدونم( بعض و استرس )
جیمین : العان بزنی بهتره چون اگه اکیپ یونگی بگیرنمون مطمعن باش قیافت میبینن
جیمین سریع دکمه ای رو زد تا شیشه ها دودی شد و جونگ کوک با ترس و لرز ماسکشو کشید پایین
دهن هردو از زیبایی جونگ کوک وا مونده بود
اول به برند سلین رفت
توی کل عمرش این اولین بار بود که میومد خرید کنه از ماشین پیاده شد رفت و دوتا لباس خرید و دوباره سوار ماشین شد
پدرش با راننده تماس گرفته بود تا حال جونگ کوک و بپرسه ولی کوک سریع تلفن رو میگیره و با عصبانیت از پدرش میخواد که اجازه بده تا به بازار بره بدون بادیگارد
پدرش با کلی خواهش جونگ کوک راضی شد
و جونگ کوک خوشحال به بازار رفت
همینطور که داشت میرفت محکم خورد به یه مردی کوک حس میکرد اون رایحه ی یه الفا بود واییییییییییییییی
کوک سرجاش خشک شده بود که اون الفا از جاش بلند شد زیادی بزرگ بود کوک هم زیادی کوچولو
مرد الفا : هی تو چرا حواست سر جاش نیست هانننننن ( داد)
با اون دادی که اون مرد کشید چشمای جونگ کوک پر شد بغضش گرفت که یهو دستش توسط یکی کشیده شد و اون اومد جلوش تقریبا ۱۰ سانت از خودش بزرگ تر بود و موهاشم بنفش صورتی بود
اون رایحه ی یه امگا بود
یه پسر امگا کوک خوشحال بود ولی از داد اون مرد خیلی ترسیده بود
جیمین : هی یونگی اذیتش نکن
یونگی : به به دلبر کوچولوی فراری من
و دستی روی سر جیمین کشید
که جیمین سرشو کشید
جیمین : به من دست نزن ( عصبانی )
یونگی : جوجه ی یونگی و یونگی اومد تا جیمین و بعل کنه که جیمین دست جونگ کوک و گرفت و گفت فرار کنن و باهم شروع دویدن کردن یونگی هم با اکیپش با آخرین سرعت همراهشون میومد تا اینکه جیمین گفت سوارش شو باهم سوار یه ماشین آخرین مدل شدن که جیمین گفت: جیهوپ گاز بده و مردی که جلوی ماشین بودشروع با گاز دادن کرد اما تا اومد سر یه پیچ بپیچه سه تا ماشین محاصرشون کردن بله یونگی و اکیپش بودنجیمین سریع ماشین و قفل کرد و شیشه ها رو ضد ضربه کرد
جیهوپ : وایی خدا این دیگه کیه
جیمین : دیگه مخم نمیکشه
جونگ کوک تمام راه رو گریه کرده بود والیان تا این شرایط رو دیده بود گریه هاش شدید تر شده بود
جیمین : هی پسر جون میشه گریه نکنی
کوک : اسمم جونگ کوکه جئون جونگ کوک
جیمین : من پارک جیمینم اینم رفیق صمیمیم جانگ هوسوکه ما بهش میگیم جیهوپ
جیهوپ : سلام ام جونگ کوک میشه ماسکتو بزنی پایین تا قیافت ببینیم
جونگ کوک : نميدونم( بعض و استرس )
جیمین : العان بزنی بهتره چون اگه اکیپ یونگی بگیرنمون مطمعن باش قیافت میبینن
جیمین سریع دکمه ای رو زد تا شیشه ها دودی شد و جونگ کوک با ترس و لرز ماسکشو کشید پایین
دهن هردو از زیبایی جونگ کوک وا مونده بود
۷.۷k
۲۷ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.