پارت ۹
ویو جونگ کوک
امروز خیلی به من و هانا خوش گذشت. اینقدر خسته بودیم که حال نداشتیم برگردیم خونه خودمون و همینجا موندیم و خوابیدیم
فردا صبح
ویو جونگ کوک
پاشدم و رفتم دوش گرفتم و صبحونه اماده کردم و هانا رو بیدار کردم. خوردیم و بعد رفتیم خونه. چند تا ارایشگر اومدن تا هانا رو اماده کنن خومم رفتم ارایشگاه.
ویو ات
ارایشگرا داشتن امادم میکردن. وقتی کارشون تموم شد کمکم کردن تا لباسم رو بپوشم . توی اینه به خودم نگاه کردم. خیلی زیبا شده بودم. همون موقع جونگ کوک رسید. خیلی لباسش بهش اومده بود. اومد سمت و دستش رو دور کمرم حلقه کرد و منو سمت خودش کشید و گفت
جونگ کوک: خیلی خوشگل شدی عشقم
هانا : تو هم همینطور عزیزم
بعد سوار ماشین که گل ارایی شده بود شدیم و رفتیم به محل برگزاری مراسم . جونگ کوک در ماشین رو باز کرد و منم پیاده شدم و دست جونگ کوک رو گرفتم و وارد تالار شدیم. همه داشتن نگاه میکردن. یکسریا حسرت میخوردن و یکسریا حسودی میکردن. با جونگ کوک روی صحنه رفتیم و عاقد خطبه رو خوند و جونگ کوک حلقه رو دست من کرد و منم حلقه رو دست اون که یهو منم کشید سمت خودش و منو بوسید. صدای دست زدن میومد. خیلی خوشحال بودم. امروز بهترین روز زندگیم بود.
چند ساعت بعد
ویو جونگ کوک
دیگه مراسم تموم شد و همه رفتن. من و هانا هم رفتیم خونه. رفتم لباسم رو عوض کردم به هانا هم کمک کردم لباسش رو عوض کنه. بعد رفتم حموم و بعد از من هانا رفت و بعد هم هانا داشت موهاشو خشک میکرد . رفتم سشوار رو ازش گرفتم و گفتم
جونگ کوک: من میخوام امشب مو های زنم رو سشوار کنم
هانا یه خنده ریزی کرد و گفت
هانا : باشه اقا خرگوشه
بعد از اینکه موهاشو شونه کردم خودم رو روی تخت ولو کردم و هانا هم اومد کنارم خوابید.
منتظر پارت بعد باشید.
امروز خیلی به من و هانا خوش گذشت. اینقدر خسته بودیم که حال نداشتیم برگردیم خونه خودمون و همینجا موندیم و خوابیدیم
فردا صبح
ویو جونگ کوک
پاشدم و رفتم دوش گرفتم و صبحونه اماده کردم و هانا رو بیدار کردم. خوردیم و بعد رفتیم خونه. چند تا ارایشگر اومدن تا هانا رو اماده کنن خومم رفتم ارایشگاه.
ویو ات
ارایشگرا داشتن امادم میکردن. وقتی کارشون تموم شد کمکم کردن تا لباسم رو بپوشم . توی اینه به خودم نگاه کردم. خیلی زیبا شده بودم. همون موقع جونگ کوک رسید. خیلی لباسش بهش اومده بود. اومد سمت و دستش رو دور کمرم حلقه کرد و منو سمت خودش کشید و گفت
جونگ کوک: خیلی خوشگل شدی عشقم
هانا : تو هم همینطور عزیزم
بعد سوار ماشین که گل ارایی شده بود شدیم و رفتیم به محل برگزاری مراسم . جونگ کوک در ماشین رو باز کرد و منم پیاده شدم و دست جونگ کوک رو گرفتم و وارد تالار شدیم. همه داشتن نگاه میکردن. یکسریا حسرت میخوردن و یکسریا حسودی میکردن. با جونگ کوک روی صحنه رفتیم و عاقد خطبه رو خوند و جونگ کوک حلقه رو دست من کرد و منم حلقه رو دست اون که یهو منم کشید سمت خودش و منو بوسید. صدای دست زدن میومد. خیلی خوشحال بودم. امروز بهترین روز زندگیم بود.
چند ساعت بعد
ویو جونگ کوک
دیگه مراسم تموم شد و همه رفتن. من و هانا هم رفتیم خونه. رفتم لباسم رو عوض کردم به هانا هم کمک کردم لباسش رو عوض کنه. بعد رفتم حموم و بعد از من هانا رفت و بعد هم هانا داشت موهاشو خشک میکرد . رفتم سشوار رو ازش گرفتم و گفتم
جونگ کوک: من میخوام امشب مو های زنم رو سشوار کنم
هانا یه خنده ریزی کرد و گفت
هانا : باشه اقا خرگوشه
بعد از اینکه موهاشو شونه کردم خودم رو روی تخت ولو کردم و هانا هم اومد کنارم خوابید.
منتظر پارت بعد باشید.
۱۳.۵k
۲۶ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.