🌸🥺🍀دفتر خاطرات من
ا.ت :زیر درخت نشسته بودم و داشتم تمام خاطره هایی که باهم ساخته بودیم رو توی دفترم مینوشتم ...
جین داشت با بچه ها بازی میکرد ،چقدر دلنشینه صدای خنده هاشون :)
[من و جین دوساله باهم ازدواج کردیم و دو تا بچه داریم ،یه پسر و یه دختر :) اسم دخترمون هانول هست و اسم پسرمون سوهو ...
ا.ت :چند وقتی بود که جین از کمپانی درخواست مرخصی برای یه هفته کرده بود تا با بچه ها وقت بگذرونه ،و کمپانی اجازه داد ،ماهم تصمیم گرفتیم بریم جنگل و نزدیک اونجا یه خونه ی کوچیک اجاره کنیم ..
ا.ت :داشتم به اتفاقایی که تو این مدت افتاده بود فکر میکردم که سوهو صدام زد
سوهو :مامان ،مامان بیا پیش ما بازی میکنم ،مامان بیا دیگه
ا.ت :لبخندی زدم و دفترم رو کنار گذاشتم و با قدم های بلند پیششون رفتم ..
هانول :مامان میشه قایم موشک بازی کنیم ؟
ا.ت :هانول اینجا خیلی بزرگه ممکنه گم بشین ،خطرناکه
هانول :بابا تو یه چیز یه مامان بگو دیگه ،لطفا
سوهو :آره بابا خواهش میکنم ،قول میدیم زیاد دور نشیم
جین :خنده ای کردم و رو به ا.ت گفتم ،بزا بازی کنن بالاخره اومدیم خوش بگذرونیم
ا.ت :نگاهی به بچه ها کردم که قیافشونو مظلوم کردن
نتونستم بهشون نه بگم پس قبول کردم ،باشه ولی نباید زیاد دور بشین هاا
سوهو/هانول :چشمم
جین :پس بدویین برین قایم شین من و مامانتون چشم میزاریم
ا.ت :سوهو و هانول هر کدوم یه جا رفتن تا قایم بشن من و جین هم چشم گذاشته بودیم و از یک تا ده بلند می شمردیم
جین :ده که شد از پشت درخت اومدیم بیرون شروع کردیم به گشتن ،همینطوری داشتم قدم میزدم و به اطراف نگاه میکردم که دیدم یه چیز داره پشت بوته تکون میخوره
آروم به سمت بوته حرکت کردم و رفتم پشتش که دیدم هانول اونجا نشسته ،بغلش کردم و گذاشتم روی شونم
جین :پیدات کردم بابایی
هانول :بابا چجوری من و پیدا کردی ؟ من که خوب قایم شده بودم !
جین :آره بابایی خوب قایم شده بودی ،آفرین بهت :) حالا بریم ببینیم مامانی سوهو رو پیدا کرده یا نه ..
هانول:بریممم
.
.
ا.ت :خیلی وقته دارم دنبال بچه ها میگردم ولی هیچکدوم رو پیدا نمیکنم ،کم کم داشتم نگران میشدم که جین همراه هانول اومد پیشم ،اما سوهو کجاست ؟
ا.ت :جین سوهو کجاست پس ؟ اونو پیدا نکردی ؟ من هرچقدر گشتم پیداش نکردم !
جین :چی ...من فکر کردم پیداش کردی
ا.ت :کم مونده بود گریم بگیره ،جین یه کاری بکن
جین :هانول رو گذاشتم پایین و رفتم تا اطراف رو بگردم همینطور که میگشتم اسم سوهو رو بلند صدا میزدم ،سوهو پسرم کجایی ؟ بیا بیرون دیگه بازی تموم شد ...سوهوو
ا.ت :دست هانول رو گرفتم و دوییدم اون سمت جنگل تا شاید بتونم پیداش کنم ،سوهو سوهو پسرم کجایی مامان ؟ لطفاً بیا بیرون ،بیا پیش مامان زود باش ،سوهو اگه صدامو میشنوی بیا بیرونن
جین :همه جارو گشتم ولی نبود ،رفتم جایی که بودیم دیدم ا.ت و هانول نیست ،صداشون کردم که دیدم دارن از اون سمت جنگل میان
ا.ت :جین نیست سوهو نیست حالا چیکار کنم ؟ (با گریه)
جین :ا.ت آروم باش بچه میترسه پیداش میکنیم همین جاها باید باشه
ا.ت :پس کو ؟
هانول:مامان ،بابا داداشی کجاست ؟
جین :هانول بابایی چیزی نیست ،داداشی فقط قایم شده تو برو توی ماشین بشین درم قفل کن تا ما بیایم باشه ؟
هانول:باشه بابا
جین :هانول رفت توی ماشین نشست و درم قفل کرد به ا.ت نگاه کردم داشت گریه میکرد ،ا.ت ..
ا.ت :جین من از اول گفته بودم اینجا جای قایم موشک نیست ! گفته بودم نباید بازی کنن ولی تو قبول نکردی (با گریه و صدای بلند)
جین :ا.ت گفتم پیداش میکنیم گریه نکن ...
ا.ت :اگه...اگه گم شده باشه چی ؟
جین داشت با بچه ها بازی میکرد ،چقدر دلنشینه صدای خنده هاشون :)
[من و جین دوساله باهم ازدواج کردیم و دو تا بچه داریم ،یه پسر و یه دختر :) اسم دخترمون هانول هست و اسم پسرمون سوهو ...
ا.ت :چند وقتی بود که جین از کمپانی درخواست مرخصی برای یه هفته کرده بود تا با بچه ها وقت بگذرونه ،و کمپانی اجازه داد ،ماهم تصمیم گرفتیم بریم جنگل و نزدیک اونجا یه خونه ی کوچیک اجاره کنیم ..
ا.ت :داشتم به اتفاقایی که تو این مدت افتاده بود فکر میکردم که سوهو صدام زد
سوهو :مامان ،مامان بیا پیش ما بازی میکنم ،مامان بیا دیگه
ا.ت :لبخندی زدم و دفترم رو کنار گذاشتم و با قدم های بلند پیششون رفتم ..
هانول :مامان میشه قایم موشک بازی کنیم ؟
ا.ت :هانول اینجا خیلی بزرگه ممکنه گم بشین ،خطرناکه
هانول :بابا تو یه چیز یه مامان بگو دیگه ،لطفا
سوهو :آره بابا خواهش میکنم ،قول میدیم زیاد دور نشیم
جین :خنده ای کردم و رو به ا.ت گفتم ،بزا بازی کنن بالاخره اومدیم خوش بگذرونیم
ا.ت :نگاهی به بچه ها کردم که قیافشونو مظلوم کردن
نتونستم بهشون نه بگم پس قبول کردم ،باشه ولی نباید زیاد دور بشین هاا
سوهو/هانول :چشمم
جین :پس بدویین برین قایم شین من و مامانتون چشم میزاریم
ا.ت :سوهو و هانول هر کدوم یه جا رفتن تا قایم بشن من و جین هم چشم گذاشته بودیم و از یک تا ده بلند می شمردیم
جین :ده که شد از پشت درخت اومدیم بیرون شروع کردیم به گشتن ،همینطوری داشتم قدم میزدم و به اطراف نگاه میکردم که دیدم یه چیز داره پشت بوته تکون میخوره
آروم به سمت بوته حرکت کردم و رفتم پشتش که دیدم هانول اونجا نشسته ،بغلش کردم و گذاشتم روی شونم
جین :پیدات کردم بابایی
هانول :بابا چجوری من و پیدا کردی ؟ من که خوب قایم شده بودم !
جین :آره بابایی خوب قایم شده بودی ،آفرین بهت :) حالا بریم ببینیم مامانی سوهو رو پیدا کرده یا نه ..
هانول:بریممم
.
.
ا.ت :خیلی وقته دارم دنبال بچه ها میگردم ولی هیچکدوم رو پیدا نمیکنم ،کم کم داشتم نگران میشدم که جین همراه هانول اومد پیشم ،اما سوهو کجاست ؟
ا.ت :جین سوهو کجاست پس ؟ اونو پیدا نکردی ؟ من هرچقدر گشتم پیداش نکردم !
جین :چی ...من فکر کردم پیداش کردی
ا.ت :کم مونده بود گریم بگیره ،جین یه کاری بکن
جین :هانول رو گذاشتم پایین و رفتم تا اطراف رو بگردم همینطور که میگشتم اسم سوهو رو بلند صدا میزدم ،سوهو پسرم کجایی ؟ بیا بیرون دیگه بازی تموم شد ...سوهوو
ا.ت :دست هانول رو گرفتم و دوییدم اون سمت جنگل تا شاید بتونم پیداش کنم ،سوهو سوهو پسرم کجایی مامان ؟ لطفاً بیا بیرون ،بیا پیش مامان زود باش ،سوهو اگه صدامو میشنوی بیا بیرونن
جین :همه جارو گشتم ولی نبود ،رفتم جایی که بودیم دیدم ا.ت و هانول نیست ،صداشون کردم که دیدم دارن از اون سمت جنگل میان
ا.ت :جین نیست سوهو نیست حالا چیکار کنم ؟ (با گریه)
جین :ا.ت آروم باش بچه میترسه پیداش میکنیم همین جاها باید باشه
ا.ت :پس کو ؟
هانول:مامان ،بابا داداشی کجاست ؟
جین :هانول بابایی چیزی نیست ،داداشی فقط قایم شده تو برو توی ماشین بشین درم قفل کن تا ما بیایم باشه ؟
هانول:باشه بابا
جین :هانول رفت توی ماشین نشست و درم قفل کرد به ا.ت نگاه کردم داشت گریه میکرد ،ا.ت ..
ا.ت :جین من از اول گفته بودم اینجا جای قایم موشک نیست ! گفته بودم نباید بازی کنن ولی تو قبول نکردی (با گریه و صدای بلند)
جین :ا.ت گفتم پیداش میکنیم گریه نکن ...
ا.ت :اگه...اگه گم شده باشه چی ؟
۴۳.۳k
۲۸ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.