پایان خوش
پایان خوش
پارت 1
ا/ت: من امروز از خواب بیدار شدم
رفتم دستشویی بد اومدم بیرون لباسم رو پوشیدم رفتم پایین صبحونه خوردم رفتم بیرون سوار ماشین شدم رفتم شرکت قرار بود امروز یه آدم جدید
به شرکت اضافه بشه ما همه امروز براش برنامه ریزی کردیم
وقتی اومد رفتیم استقبالش با هم خندیدم بد همه رفتن خونه منم کم کم وسایلم رو جمع کردم میخواستم برم خونه
یکی از پشت دستم رو گرفت چرخیدم دیدم یه دختر کوچولو هست گفت گرسنمه رفتم بهش غذا دادم
رفتیم داخل ماشین
ا/ت: بد خودم رفتم خونه رسیدم خونه همینجوری با لباسام خوابیدم یک ساعت خوابیدم
بد بیدار شدم دست و صورتم رو شوستم لباسم و پوشیدم
بد رفتم شام بخورم
وقتی میخواستم شام بخورم در خونه ام رو زدن
رفتم درو باز کردم دیدم یه پست چی واسم نامه اورده بد امضا کردم بد درو بستم
بد رفتم نشستم
پاکت رو باز کردم دیدم نوشته شرکت شما یک جشن دارند و تمام آدم هایی که داخل شرکت کار می کنند در آن جشن خواهد بود
نامه خوندم
بد رفتم شام خوردم بد رفتم خوابیدم صبح شد رئیس بهمون مرخصی داده بود که بریم لباس بخریم آرایش کنیم که ساعت 8:30 بریم به مهمونی
(عکس لباس میزارم تا ببینید)
من اول رفتم لباس بخرم
بد رفتم آرایش گاه
بد ساعت 8:31 رسیدم اونجا مهمونی تازه شروع شده بود
خوب منم رفتم نشستم بد پسری که تازه اومده بود به شرکت اومد کنارم نشست
تهیونگ: خودت و به من معرفی نکردی
(ادامه پارت بعدی)
پارت 1
ا/ت: من امروز از خواب بیدار شدم
رفتم دستشویی بد اومدم بیرون لباسم رو پوشیدم رفتم پایین صبحونه خوردم رفتم بیرون سوار ماشین شدم رفتم شرکت قرار بود امروز یه آدم جدید
به شرکت اضافه بشه ما همه امروز براش برنامه ریزی کردیم
وقتی اومد رفتیم استقبالش با هم خندیدم بد همه رفتن خونه منم کم کم وسایلم رو جمع کردم میخواستم برم خونه
یکی از پشت دستم رو گرفت چرخیدم دیدم یه دختر کوچولو هست گفت گرسنمه رفتم بهش غذا دادم
رفتیم داخل ماشین
ا/ت: بد خودم رفتم خونه رسیدم خونه همینجوری با لباسام خوابیدم یک ساعت خوابیدم
بد بیدار شدم دست و صورتم رو شوستم لباسم و پوشیدم
بد رفتم شام بخورم
وقتی میخواستم شام بخورم در خونه ام رو زدن
رفتم درو باز کردم دیدم یه پست چی واسم نامه اورده بد امضا کردم بد درو بستم
بد رفتم نشستم
پاکت رو باز کردم دیدم نوشته شرکت شما یک جشن دارند و تمام آدم هایی که داخل شرکت کار می کنند در آن جشن خواهد بود
نامه خوندم
بد رفتم شام خوردم بد رفتم خوابیدم صبح شد رئیس بهمون مرخصی داده بود که بریم لباس بخریم آرایش کنیم که ساعت 8:30 بریم به مهمونی
(عکس لباس میزارم تا ببینید)
من اول رفتم لباس بخرم
بد رفتم آرایش گاه
بد ساعت 8:31 رسیدم اونجا مهمونی تازه شروع شده بود
خوب منم رفتم نشستم بد پسری که تازه اومده بود به شرکت اومد کنارم نشست
تهیونگ: خودت و به من معرفی نکردی
(ادامه پارت بعدی)
۸.۹k
۲۳ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.