راکون کچولو مو صورتی p34
من: گفتم که من خوبم
دامیان:خوبه احتمالا فکر اینکه الان من باعث بشم بدتر بشی شب نمیزاشت بخوابم
من:حتی اگه بد تر هم میشدم مهم نیست
*ذهنم:البته که آب ریختن روم تو این مورد باعث نمیشه حالم بدتربشه
دامیان:به هر حال متاسفم
من:گفتم که اصلا چیز مهمی نیست نیاز نیست خودتو بخواطر همچین چیزی اذیت کنی تازه شم منم روت آب ریختم
دامیان:هومم خیله خب ولی تو که مریضی چرا با لباس خونه اومدی دم در
من:عااا خب
دامیان:باید وقتی مریضی بیشتر حواست به خودت باشه اون روز داشتی به من میگفتی که وقتی تب دارم باید این کارو کنم بدم اون کارو کنم حالا خودت لباس نازک پوشیدی اومدی بیرون
من:عامم چیزه وایسا کی من گفتم این کارو کنی اون کارو کنی اصلا کی تو مریض شدی؟
دامیان:عامم چیره خب فکر کنم ۳ سال پیش بود
من:میشه یکم بیشتر توضیح بدی؟
ذهنم:هوفف خدارو شکر اینو گفتی تا بشه موضوع بحث رو تغییر داد
دامیان:خب توضیحش یکم سخته ام یه روز من تب داشتم بعدش تو گفتی که باید چه کار هایی انجام بدم تا حالم خوب شده
ذهن دامیان:اه چرا سوتی دادم و اینو گفتم که مجبور بشم بعدش اینقدر از ماجرا رو کم کنم پففف هعی
من:خب حس میکنم نمیخوای بیشتر توضیح بدی پس مهم نیست ولش
دامیان:د_درسته
من:حالا فعلا بیا بازی کنیم
دامیان:چجور بازی ای
من:عامم نمیدونم تو بگو
دامیان:جرعت حقیقت؟
من:برای جرعت حقیقت به حداقل ۳ نفری نیاز داریم
دامیان:هوم درسته
من:ولی خب اگه که به بکی هم زنگ بزنم بیاد دیگه مشکی نیست
دامیان:واقعا ام پس میشه منم زنگ بزنم اون دوتا بیان؟
من:اوهوم چرا که نه و بعد رفتیمو از مامانی و بابایی خواستیم که بزارن اونا رو هم دعوت کنیم و اونا هم اجازه دادن
من:دامیان:خب حالا بیا تا اونا میرسن ما یکم بالش بازی کنیم
دامیان:عام بنظرم بهتره که من برم بیرون تا تو لباساتو عوض کنی شبیه موش آب کشیده شدی
من:عع راس میگی چطوری از اون موقع حواسم نبود تو هم همینطور ولی به نظرم بهتره بری از خونتون لباس بیاری چون احتمالا حداقل تا ۱۰ شب داریم بازی میکنیم و تو هم اگه تا اون موقع لباسات رو عوض نکنی صد درصد سرما میخوری
دامیان:باشه ولی اول تو باید لباساتو عوض کنی و از اتاق رفت بیرون
منم رفتمو سریع لباسامو عوض کردم
چون قرار بود امشب کلی مسخره بازی در بیاریم منم تصمیم گرفتم یه تیپ سم بزنم پس یه لباس که روسیه عکس گور خر بود که کلا برای همین کارا خریده بودمش و یه شلوار که که رنگش زرد بود و روش مثل زرافه لکه های قهوای داشتم پوشیدم تا اینجا شدم ترکیبی از زرافه و گورخر ولی این کافی نیست باید موهامم درست کنم پس اونا رو هم باز کردم و از اول بستمشون ولی حدس میزنید چجوری بله درسته دم اسبی الان شدم ترکیبی از چهار پایان مختلف بعد هم با یه ژست سم تر در اتاقم باز کردم
دامیان:خوبه احتمالا فکر اینکه الان من باعث بشم بدتر بشی شب نمیزاشت بخوابم
من:حتی اگه بد تر هم میشدم مهم نیست
*ذهنم:البته که آب ریختن روم تو این مورد باعث نمیشه حالم بدتربشه
دامیان:به هر حال متاسفم
من:گفتم که اصلا چیز مهمی نیست نیاز نیست خودتو بخواطر همچین چیزی اذیت کنی تازه شم منم روت آب ریختم
دامیان:هومم خیله خب ولی تو که مریضی چرا با لباس خونه اومدی دم در
من:عااا خب
دامیان:باید وقتی مریضی بیشتر حواست به خودت باشه اون روز داشتی به من میگفتی که وقتی تب دارم باید این کارو کنم بدم اون کارو کنم حالا خودت لباس نازک پوشیدی اومدی بیرون
من:عامم چیزه وایسا کی من گفتم این کارو کنی اون کارو کنی اصلا کی تو مریض شدی؟
دامیان:عامم چیره خب فکر کنم ۳ سال پیش بود
من:میشه یکم بیشتر توضیح بدی؟
ذهنم:هوفف خدارو شکر اینو گفتی تا بشه موضوع بحث رو تغییر داد
دامیان:خب توضیحش یکم سخته ام یه روز من تب داشتم بعدش تو گفتی که باید چه کار هایی انجام بدم تا حالم خوب شده
ذهن دامیان:اه چرا سوتی دادم و اینو گفتم که مجبور بشم بعدش اینقدر از ماجرا رو کم کنم پففف هعی
من:خب حس میکنم نمیخوای بیشتر توضیح بدی پس مهم نیست ولش
دامیان:د_درسته
من:حالا فعلا بیا بازی کنیم
دامیان:چجور بازی ای
من:عامم نمیدونم تو بگو
دامیان:جرعت حقیقت؟
من:برای جرعت حقیقت به حداقل ۳ نفری نیاز داریم
دامیان:هوم درسته
من:ولی خب اگه که به بکی هم زنگ بزنم بیاد دیگه مشکی نیست
دامیان:واقعا ام پس میشه منم زنگ بزنم اون دوتا بیان؟
من:اوهوم چرا که نه و بعد رفتیمو از مامانی و بابایی خواستیم که بزارن اونا رو هم دعوت کنیم و اونا هم اجازه دادن
من:دامیان:خب حالا بیا تا اونا میرسن ما یکم بالش بازی کنیم
دامیان:عام بنظرم بهتره که من برم بیرون تا تو لباساتو عوض کنی شبیه موش آب کشیده شدی
من:عع راس میگی چطوری از اون موقع حواسم نبود تو هم همینطور ولی به نظرم بهتره بری از خونتون لباس بیاری چون احتمالا حداقل تا ۱۰ شب داریم بازی میکنیم و تو هم اگه تا اون موقع لباسات رو عوض نکنی صد درصد سرما میخوری
دامیان:باشه ولی اول تو باید لباساتو عوض کنی و از اتاق رفت بیرون
منم رفتمو سریع لباسامو عوض کردم
چون قرار بود امشب کلی مسخره بازی در بیاریم منم تصمیم گرفتم یه تیپ سم بزنم پس یه لباس که روسیه عکس گور خر بود که کلا برای همین کارا خریده بودمش و یه شلوار که که رنگش زرد بود و روش مثل زرافه لکه های قهوای داشتم پوشیدم تا اینجا شدم ترکیبی از زرافه و گورخر ولی این کافی نیست باید موهامم درست کنم پس اونا رو هم باز کردم و از اول بستمشون ولی حدس میزنید چجوری بله درسته دم اسبی الان شدم ترکیبی از چهار پایان مختلف بعد هم با یه ژست سم تر در اتاقم باز کردم
۳.۰k
۱۳ بهمن ۱۴۰۲