گس لایتر/ادامه پارت ۱۵۰
*******
جونگکوک و بایول به بخش VIP رستوران رفتن... اونجا رزرو شده بود...
نایون، نامو، یون ها و نابی اونجا بودن... و وقتی بایول وارد شد سوپرایزش کردن... بایول خیلی خوشحال شد... ار شادی اشکش سرازیر شد... همونطور که مشغول بغل کردن بقیه بود و اونا بهش تبریک میگفتن جونگکوک پشت سرشون ایستاده بود...
گوشیشو درآورد و برای بورام یه پیام نوشت:
عزیزم امروز توی شرکت خوب صحبت نکردم... چون خیلی عجله داشتم... آخه امشب تولد بایوله!!!!..... بعدا میبینت
و پیام رو فرستاد...
موقع فرستادنش به هیچ عنوان از این کار راضی نبود... چون وقتی قصد رها کردن بورام رو داشت بنابراین این پیام محبت آمیز بی معنی بود!...
اما مجبور بود... چون قطعا بورام اینطور که دنبالشون کرده بود قصد خوبی نداشت... و جونگکوک میدونست که اگر جلوی این همه آدم اتفاقی بیفته به هیچ عنوان نمیتونه جمعش کنه...
بنابراین به ناچار این گزینه رو انتخاب کرد گرچه میدونست ممکنه با این کار کمی دیرتر از بورام خلاص بشه...
*******
بورام صدای پیام گوشیشو شنید... برداشتش...
پیام از طرف جونگکوک بود!...
وقتی خوندش ناگهان از عصبانیتش کم شد... اینکه جونگکوک خودش بدون اینکه بورام چیزی بپرسه اینطوری توضیح داده بود کمی آرومش کرد....
با خودش گفت: پس واقعا مجبور شده که بازم با بایول باشه... وگرنه اونقد عجله ای نمیرفت...
هوفففف... شانس آوری جئون جونگکوک... خوب شد قبل اینکه بیام تو پیامتو دیدم...
******
بورام دوباره ماشینشو روشن کرد و دنده عقب گرفت که بره...
وقتی داشت میرفت ایل دونگ از در دیگه ی رستوران وارد شد... راننده رو ندید... اما ماشین رو تا حدودی دید...
*****
همگی سر میز نشسته بودن که ایل دونگ وارد شد...
ایل دونگ: سلام... عصرتون بخیر...
همگی از دیدنش تعجب کردن... که یون ها گفت: من ایل دونگو دعوت کردم...
همه باهاش احوالپرسی کردن... و اونم تولد بایول رو بهش تبریک گفت...
ایل دونگ: بایول عزیز تولدت مبارک ... حالا چن سالت میشه؟ البته اگه بهت بر نمیخوره...
همه به این حرف ایل دونگ خندیدن...
ایل دونگ کنار جونگکوک نشست... نگاهی بهش انداخت و گفت: راستی... بورام اینجا بود؟....
نایون با شنیدن اسمش سریع نگاهی به جونگکوک انداخت... جونگکوک هنوز صحبتی نکرده بود که یون ها گفت: نه... بورام اینجا نبوده
ایل دونگ: جدی! پس شاید اشتباه کردم
نایون: مگه خودشو کجا دیدی ایل دونگ؟
ایل دونگ: خودشو ندیدم... یه ماشین شبیه ماشینش دیدم... همینطوری پرسیدم دربارش...
جونگکوک آب دهنشو قورت داد و خونسرد گفت: حتما اشتباه کردی...
جونگکوک و بایول به بخش VIP رستوران رفتن... اونجا رزرو شده بود...
نایون، نامو، یون ها و نابی اونجا بودن... و وقتی بایول وارد شد سوپرایزش کردن... بایول خیلی خوشحال شد... ار شادی اشکش سرازیر شد... همونطور که مشغول بغل کردن بقیه بود و اونا بهش تبریک میگفتن جونگکوک پشت سرشون ایستاده بود...
گوشیشو درآورد و برای بورام یه پیام نوشت:
عزیزم امروز توی شرکت خوب صحبت نکردم... چون خیلی عجله داشتم... آخه امشب تولد بایوله!!!!..... بعدا میبینت
و پیام رو فرستاد...
موقع فرستادنش به هیچ عنوان از این کار راضی نبود... چون وقتی قصد رها کردن بورام رو داشت بنابراین این پیام محبت آمیز بی معنی بود!...
اما مجبور بود... چون قطعا بورام اینطور که دنبالشون کرده بود قصد خوبی نداشت... و جونگکوک میدونست که اگر جلوی این همه آدم اتفاقی بیفته به هیچ عنوان نمیتونه جمعش کنه...
بنابراین به ناچار این گزینه رو انتخاب کرد گرچه میدونست ممکنه با این کار کمی دیرتر از بورام خلاص بشه...
*******
بورام صدای پیام گوشیشو شنید... برداشتش...
پیام از طرف جونگکوک بود!...
وقتی خوندش ناگهان از عصبانیتش کم شد... اینکه جونگکوک خودش بدون اینکه بورام چیزی بپرسه اینطوری توضیح داده بود کمی آرومش کرد....
با خودش گفت: پس واقعا مجبور شده که بازم با بایول باشه... وگرنه اونقد عجله ای نمیرفت...
هوفففف... شانس آوری جئون جونگکوک... خوب شد قبل اینکه بیام تو پیامتو دیدم...
******
بورام دوباره ماشینشو روشن کرد و دنده عقب گرفت که بره...
وقتی داشت میرفت ایل دونگ از در دیگه ی رستوران وارد شد... راننده رو ندید... اما ماشین رو تا حدودی دید...
*****
همگی سر میز نشسته بودن که ایل دونگ وارد شد...
ایل دونگ: سلام... عصرتون بخیر...
همگی از دیدنش تعجب کردن... که یون ها گفت: من ایل دونگو دعوت کردم...
همه باهاش احوالپرسی کردن... و اونم تولد بایول رو بهش تبریک گفت...
ایل دونگ: بایول عزیز تولدت مبارک ... حالا چن سالت میشه؟ البته اگه بهت بر نمیخوره...
همه به این حرف ایل دونگ خندیدن...
ایل دونگ کنار جونگکوک نشست... نگاهی بهش انداخت و گفت: راستی... بورام اینجا بود؟....
نایون با شنیدن اسمش سریع نگاهی به جونگکوک انداخت... جونگکوک هنوز صحبتی نکرده بود که یون ها گفت: نه... بورام اینجا نبوده
ایل دونگ: جدی! پس شاید اشتباه کردم
نایون: مگه خودشو کجا دیدی ایل دونگ؟
ایل دونگ: خودشو ندیدم... یه ماشین شبیه ماشینش دیدم... همینطوری پرسیدم دربارش...
جونگکوک آب دهنشو قورت داد و خونسرد گفت: حتما اشتباه کردی...
۳۱.۳k
۰۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.