بازی عشق شیطان پارت ۳۹
☆P. . . 39☆
ادامه حرف های هه این و ژوئن:
ژوئن: خب بریم به ادامه کارامون برسیم.
هه این: چه کاری مثلا؟!
ژوئن(پوزخند): حیف که تازه از بیمارستان مرخص شدم به خاطر اون زهر وگرنه چی میشد یکم شیطونی میکردیم؟؟!
هه این: توی خواب و خیالت ببینی.
ویو هه این:
خواستم برم که یهود دستمو کشید و چسبوندم به دیوار.
بین خودشو دیوار گیرم انداخت و هردو دستاشو دو طرفم به دیوار گرفت، صورتش با صورتم فقط یکم فاصله داشت و چند لحظه داشتیم همینجوری همو نگاه میکردیم...
ژوئن(نیشخند): من کسی نیستم که توی خواب و خیال کارایی که میخواد رو انجام بده.
هه این(پوزخند): پس انگار تازه دارم چیزای جدیدی راجع بهت میفهمم.
از زیر دستش رد شدم و سریع رفتم توی اتاق...
ژوئن: هِی، داری خودت کار رو راحت تر میکنی برام.
هه این: وقتی نتونستی بیای داخل اتاق و شروع کنی اون وقت میفهمی.
ژوئن: بلاخره که از اتاق بیرون میای.
هه این: اگه نیومدم چی؟!
ژوئن: کاری نکن اول مست کنم بعد بیاما...
در اتاقو بستم و قفلش کردم.
به هرحال که روت تاثیری نداره، ژوئن هر چقدر بخوری بازم مست نمیشی چون ظرفیتت بالاس.
تقریبا یکم تو اتاق بودم بعد صدای در رو شنیدم،
رفتم بیرون اتاق دیدم ژوئن نیست فک کنم رفته شرکت.
ویو ژوئن:
یکم حس بدی داشتم برای همین راه افتادم که برم شرکت درسته خواستم که جین وو (مدیر کیم) یه چند روزی شرکت رو تعطیل کنه ولی حس خوبی نداشتم،
برای همین رفتم شرکت.
پارکینگ، سوار ماشینم شدم و راه افتادم
بعد چند مینی رسیدم شرکت.
جلوی شرکت از ماشین پیاده شدم که دیدم جین وو داره میره داخل...
ژوئن: هِی جین وو.
جین وو: ژوئن.
سوئیچ رو دادم دست مسئول پاکینگ که ماشین رو توی پارکینگ پارک کنه و خودم سریع رفتم سمت جین وو.
ژوئن: تازه اومدی؟!
جین وو: نه رفته بودم کافه شرکت، قهوه بگیرم یکی هم واسه تو گرفتم.
ژوئن: تو از کجا فهمیدی که میام شرکت.
جین وو: فک نکن فقط خودت با هه این در ارتباطی. بهم زنگ زد بپرسه اینجایی یا نه، فهمیدم که داری میای شرکت.
ژوئن: عا یادم رفته بود که هه این فقط یه جون و سوهو رو نمیشناسه، ولی حواستون باشه که هه این اهل خیانت نیست ولی اگه...
جین وو: باشه باشه میدونم آخه چرا بخوام مخ دختری رو بزنم که خودش دوست پسر داره؟
ژوئن: بابا شوخی کردم من که بهتون اعتماد دارم.
جین وو: کاملا تابلو بود. عا قهوه ات.
ژوئن: ممنون.
جین وو: راستی تو این مدت که نبودی یه سری چیزا رو عوض کردیم از جمله نوشته اصلی اسم برند، جلوی شرکت رو ببین.
بالای قسمت ورودی و خروجی رو دیدم خیلی بزرگ اسم برند و شرکت(میراکل) نوشته شده بود.
ژوین: خوبه...
قهوه رو گرفتم و باهم رفتیم داخل، یه سری کارا رو انجام دادیم.
جین وو: عا راستی برای تعطیل کردن شرکت به همه اعلام کردیم...
ادامه حرف های هه این و ژوئن:
ژوئن: خب بریم به ادامه کارامون برسیم.
هه این: چه کاری مثلا؟!
ژوئن(پوزخند): حیف که تازه از بیمارستان مرخص شدم به خاطر اون زهر وگرنه چی میشد یکم شیطونی میکردیم؟؟!
هه این: توی خواب و خیالت ببینی.
ویو هه این:
خواستم برم که یهود دستمو کشید و چسبوندم به دیوار.
بین خودشو دیوار گیرم انداخت و هردو دستاشو دو طرفم به دیوار گرفت، صورتش با صورتم فقط یکم فاصله داشت و چند لحظه داشتیم همینجوری همو نگاه میکردیم...
ژوئن(نیشخند): من کسی نیستم که توی خواب و خیال کارایی که میخواد رو انجام بده.
هه این(پوزخند): پس انگار تازه دارم چیزای جدیدی راجع بهت میفهمم.
از زیر دستش رد شدم و سریع رفتم توی اتاق...
ژوئن: هِی، داری خودت کار رو راحت تر میکنی برام.
هه این: وقتی نتونستی بیای داخل اتاق و شروع کنی اون وقت میفهمی.
ژوئن: بلاخره که از اتاق بیرون میای.
هه این: اگه نیومدم چی؟!
ژوئن: کاری نکن اول مست کنم بعد بیاما...
در اتاقو بستم و قفلش کردم.
به هرحال که روت تاثیری نداره، ژوئن هر چقدر بخوری بازم مست نمیشی چون ظرفیتت بالاس.
تقریبا یکم تو اتاق بودم بعد صدای در رو شنیدم،
رفتم بیرون اتاق دیدم ژوئن نیست فک کنم رفته شرکت.
ویو ژوئن:
یکم حس بدی داشتم برای همین راه افتادم که برم شرکت درسته خواستم که جین وو (مدیر کیم) یه چند روزی شرکت رو تعطیل کنه ولی حس خوبی نداشتم،
برای همین رفتم شرکت.
پارکینگ، سوار ماشینم شدم و راه افتادم
بعد چند مینی رسیدم شرکت.
جلوی شرکت از ماشین پیاده شدم که دیدم جین وو داره میره داخل...
ژوئن: هِی جین وو.
جین وو: ژوئن.
سوئیچ رو دادم دست مسئول پاکینگ که ماشین رو توی پارکینگ پارک کنه و خودم سریع رفتم سمت جین وو.
ژوئن: تازه اومدی؟!
جین وو: نه رفته بودم کافه شرکت، قهوه بگیرم یکی هم واسه تو گرفتم.
ژوئن: تو از کجا فهمیدی که میام شرکت.
جین وو: فک نکن فقط خودت با هه این در ارتباطی. بهم زنگ زد بپرسه اینجایی یا نه، فهمیدم که داری میای شرکت.
ژوئن: عا یادم رفته بود که هه این فقط یه جون و سوهو رو نمیشناسه، ولی حواستون باشه که هه این اهل خیانت نیست ولی اگه...
جین وو: باشه باشه میدونم آخه چرا بخوام مخ دختری رو بزنم که خودش دوست پسر داره؟
ژوئن: بابا شوخی کردم من که بهتون اعتماد دارم.
جین وو: کاملا تابلو بود. عا قهوه ات.
ژوئن: ممنون.
جین وو: راستی تو این مدت که نبودی یه سری چیزا رو عوض کردیم از جمله نوشته اصلی اسم برند، جلوی شرکت رو ببین.
بالای قسمت ورودی و خروجی رو دیدم خیلی بزرگ اسم برند و شرکت(میراکل) نوشته شده بود.
ژوین: خوبه...
قهوه رو گرفتم و باهم رفتیم داخل، یه سری کارا رو انجام دادیم.
جین وو: عا راستی برای تعطیل کردن شرکت به همه اعلام کردیم...
۶.۶k
۲۷ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.