شاگرد انتقالی پارت 27
فردا:
همه کنار هم نشسته بودیم من ، دراکن ،میتسویا، چیفویو ،باجی، هانما، مایکی و بقیه ی کاپیتان ها و نائب هاشون! ا/ت قیافه ی بی حرصله ای داشت!
ا/ت: حرصلم سر رفتههه!
مایکی: منمم!
دراکن: خب شطرنج بازی کنین!
مایکی با صدای بچگانه: کنچیننن!
بقیه ی افراد حاضر در آن جا: ما هم همینطور!
ا/ت: هاه! من یه فکر خیلی خفن دارم!
حالت بی حرصله ی مایکی از بین رفت و یکمی ذوق و کنجکاوی در چشمانش دیده می شد
مایکی: چه ایده ای ا/ت؟
ا/ت: بیاین یه عروسیه الکی بگیریم!
میتسویا: عروسیه الکی؟
دراکن: منظورت چیه ا/ت؟
ا/ت: یک عروسیه الکی می گیریم یه عروس و یک داماد هم نیاز داریم تا این عروسی رو بگزار کنیم! خب برای داماد داوطلبی هست؟
هانما با این خیال خوش که قراره ا/ت عروس باشه پوزخند زد
هانما: من حاضرم داماد باشم!
ا/ت: خیله خب! حالا به یک عروس نیاز داریم عروس باید موهای بلندی داشته باشه!
میتسویا با خنده: تنها کسی که موهایش بلنده باجیه!
ا/ت:عالیه! باجی تو دلت می خواد عروس باشی؟
باجی از اینکه عروس باشه ناراضی بنظر می رسید ولی هم این عروسی به نظرش جالب میومد و هم نمی خواست این عروسی خراب بشه پس قبول کرد هانما از اینکه دید عروس ا/ت نیست از اینکه واماده پشیمون شد ولی کاری از دستش بر نیومد همه با این ایده موافق بودند پس قرار شد ظرف یک هفته همه ی کار ها انجام بشه و این عروسی به خوبی برگزار بشه!
میتسویا قرار بود لباس مهمونی خوب برای هینا چان اما چان یوزوها چان و ا/ت بدوزه! مایکی بدون اطلاع شینجیرو داشت گاراژ رو تمیز می کرد که مراسم اونجا برگزار بشه! همه قراره برای آرایش شدن به آرایشگاه اما مراجعه کنند! ( آرایشگاه اما یک جایی هست که خودم اضافه کردم تو انیمه اما هیچ آرایشگاه نداره! اما تو داستان های من یک آرایشگاه داره که همه اونجا می رن!)
همه کنار هم نشسته بودیم من ، دراکن ،میتسویا، چیفویو ،باجی، هانما، مایکی و بقیه ی کاپیتان ها و نائب هاشون! ا/ت قیافه ی بی حرصله ای داشت!
ا/ت: حرصلم سر رفتههه!
مایکی: منمم!
دراکن: خب شطرنج بازی کنین!
مایکی با صدای بچگانه: کنچیننن!
بقیه ی افراد حاضر در آن جا: ما هم همینطور!
ا/ت: هاه! من یه فکر خیلی خفن دارم!
حالت بی حرصله ی مایکی از بین رفت و یکمی ذوق و کنجکاوی در چشمانش دیده می شد
مایکی: چه ایده ای ا/ت؟
ا/ت: بیاین یه عروسیه الکی بگیریم!
میتسویا: عروسیه الکی؟
دراکن: منظورت چیه ا/ت؟
ا/ت: یک عروسیه الکی می گیریم یه عروس و یک داماد هم نیاز داریم تا این عروسی رو بگزار کنیم! خب برای داماد داوطلبی هست؟
هانما با این خیال خوش که قراره ا/ت عروس باشه پوزخند زد
هانما: من حاضرم داماد باشم!
ا/ت: خیله خب! حالا به یک عروس نیاز داریم عروس باید موهای بلندی داشته باشه!
میتسویا با خنده: تنها کسی که موهایش بلنده باجیه!
ا/ت:عالیه! باجی تو دلت می خواد عروس باشی؟
باجی از اینکه عروس باشه ناراضی بنظر می رسید ولی هم این عروسی به نظرش جالب میومد و هم نمی خواست این عروسی خراب بشه پس قبول کرد هانما از اینکه دید عروس ا/ت نیست از اینکه واماده پشیمون شد ولی کاری از دستش بر نیومد همه با این ایده موافق بودند پس قرار شد ظرف یک هفته همه ی کار ها انجام بشه و این عروسی به خوبی برگزار بشه!
میتسویا قرار بود لباس مهمونی خوب برای هینا چان اما چان یوزوها چان و ا/ت بدوزه! مایکی بدون اطلاع شینجیرو داشت گاراژ رو تمیز می کرد که مراسم اونجا برگزار بشه! همه قراره برای آرایش شدن به آرایشگاه اما مراجعه کنند! ( آرایشگاه اما یک جایی هست که خودم اضافه کردم تو انیمه اما هیچ آرایشگاه نداره! اما تو داستان های من یک آرایشگاه داره که همه اونجا می رن!)
۳.۰k
۲۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.