معلم جذاب من پارت 19🥨🤎🐈
◇3ساعت بعد یعنی ساعت 04:30◇
ویو ا/ت:
با صدای زنگ گوشیم از خواب بیدار شدم ولی تا من از جام پاشم گوشیم که رو میز کوچولو کنار تخت رو بردارم قطع شد به سمت چب نگاه کردم تهیونگ بود که عین فرشته ها خوابیده بود خیلی خوشگل بود باورم نمیشد چنین دوست پسر زیبایی گیرم اومده بود[ادمین: مام باورمون نمیشه ا/ت جان😔] تهیونگ بغلم کرده بود و دستاشو دورم حصار کرده بود منم انقد غرق تماشا شده بودم گوشی یادم رفته بود
ا/ت: چطور میتونی انقد خواستنی باشی؟
تهیونگ: (چشاش بسته بود و ا/ت فکر میکرد که اون خوابه) من اینجوریم دیگه🙂↔️
ا/ت: (خجالت کشید و قرمز شد) ما باید بیدار بشیم
تهیونگ: همم
ا/ت: (پاشد و همونطور که فقط یکی از تیشرت های تهیونگ تنش بود رفت دستشویی ... از دستشویی که برگشت گوشی رو برداشت و دید که یه تماس بی پاسخ از جیآ داره و زود به جیا زنگ زد)
مکالمه شون:
(+ا/ت)
(- جیآ)
(بوووووووووق)
-(گوشی رو برداشت)
-یااا دختر چرا جوابمو ندادی؟ اصلا معلوم هست از دیشب کجایی که خونه نمیایی؟ نمیگی ما نگرانت میشیم؟ حداقل خبر میدادی کره خر نجس مامانت تو رو به من سپرده اگه بلایی سرت میومد من چی جواب خاله جون رو میدادم؟ ها؟ الان کجایی ولگرد؟
+نفس بگیر دختر.. آره ممنون منم خوبم
-منو نپیچون جوابمو بده
+اممم... من... خونه دوستمم
-کدوم دوستت؟
+یاااا یکیشون دیگه
-کی میخوای قدم رنجه بفرمایی و بیایی خونه خودت؟
+اممممم...کاری داشتی؟(میخواد بپیچونه)
-خواستم بگم تا ۶ خونه باش میخواییم یه مهمونی بگیریم واسه ساعت ۷ واسه رفتن سوآ تا خداحافظی کنیم باهاش همون کافه ای میریم که اون پسره توش کار میکنه
+بله امپراتوری حتما امپراتوری میام تا اون موقع😑
-باشه پس کاری نداری؟
+نه خدافظ
(پایان مکالمه)
ا/ت: تهیونگاااااا بیدار شو دیگه من باید برم
تهیونگ: نمیخوام بری (دستاشو دراز میکنه که ا/ت بیاد بغلش و دراز بکشه رو تخت)
ا/ت: (دستشو میگیره و به زوووور+ بلندش میکنه)
تهیونگ: آآآآآآآ(خمیازه میکشه😂👍🏻)
◇15دقیقه بعد◇
ا/ت: (تهیونگ بیدار شده و ا/ت منتظره تهیونگ دست و صورتش رو بشوره و بیاد تا یه چیزی واسه ناهار بخورن و ا/ت بره خونشون)
◇ناهار رو خوردن◇
تهیونگ: (روی مبل نشستن کمی تلوزیون دیدن تا غذاشون هضم بشه)
(تق تق تق (صدای در😂)
ا/ت: (میره باز کنه)
(تهیونگ هم پشت سرشه)
ا/ت:(باز میکنه) (خشکش میزنه)
تهیونگ: (اونایی که پشت در بودن هان و لیان بودن که اومده بودن دنبال تهیونگ که اونم ببرنش کافه)
هان: یااااااااا... دروغ پشت دروغ هی میگم اینا اگه رل نبودن اون موقع تو خونه دخترا رو مبل نیمه لخت چیکار میکردن هی میگم اگه رل بودن خب میگفتن دیدی لیان دیدی گفتم اینا باهم رابطه دارن؟ یاااااا شما از کی باهم رابطه دارین؟ که انقد زود دارین پیش میرین؟ آفرین تهیونگ خان آفرین من و لیان واست غریبه بودیم که به ما نمیگفتی؟
لیان: خیلی خب هان نفس بگیر فرزندم خب رلن که رلن دلیل نمیشه تو اینجوری کنی خب شاید ا/ت اومده درس یاد بگیره
هان: خب اومده درس یاد بگیره تو خونه معلم مجردش اینجوری با این لباس میگرده؟
ا/ت:( لباساش اسلاید2)(شورت داره منحرف)
تهیونگ:(لباساش اسلاید3)
تهیونگ:......
چطور شد؟
هان یه جوری دلگیره
انگار تهیونگ دوست پسرش بوده😂🍋🟩
نت ریدهههههههه😑
فکر نکنم حتی این پست بشه🤦🏻♀️
ممنون میشم حمایتم کنی 🫂🌊🦋
ویو ا/ت:
با صدای زنگ گوشیم از خواب بیدار شدم ولی تا من از جام پاشم گوشیم که رو میز کوچولو کنار تخت رو بردارم قطع شد به سمت چب نگاه کردم تهیونگ بود که عین فرشته ها خوابیده بود خیلی خوشگل بود باورم نمیشد چنین دوست پسر زیبایی گیرم اومده بود[ادمین: مام باورمون نمیشه ا/ت جان😔] تهیونگ بغلم کرده بود و دستاشو دورم حصار کرده بود منم انقد غرق تماشا شده بودم گوشی یادم رفته بود
ا/ت: چطور میتونی انقد خواستنی باشی؟
تهیونگ: (چشاش بسته بود و ا/ت فکر میکرد که اون خوابه) من اینجوریم دیگه🙂↔️
ا/ت: (خجالت کشید و قرمز شد) ما باید بیدار بشیم
تهیونگ: همم
ا/ت: (پاشد و همونطور که فقط یکی از تیشرت های تهیونگ تنش بود رفت دستشویی ... از دستشویی که برگشت گوشی رو برداشت و دید که یه تماس بی پاسخ از جیآ داره و زود به جیا زنگ زد)
مکالمه شون:
(+ا/ت)
(- جیآ)
(بوووووووووق)
-(گوشی رو برداشت)
-یااا دختر چرا جوابمو ندادی؟ اصلا معلوم هست از دیشب کجایی که خونه نمیایی؟ نمیگی ما نگرانت میشیم؟ حداقل خبر میدادی کره خر نجس مامانت تو رو به من سپرده اگه بلایی سرت میومد من چی جواب خاله جون رو میدادم؟ ها؟ الان کجایی ولگرد؟
+نفس بگیر دختر.. آره ممنون منم خوبم
-منو نپیچون جوابمو بده
+اممم... من... خونه دوستمم
-کدوم دوستت؟
+یاااا یکیشون دیگه
-کی میخوای قدم رنجه بفرمایی و بیایی خونه خودت؟
+اممممم...کاری داشتی؟(میخواد بپیچونه)
-خواستم بگم تا ۶ خونه باش میخواییم یه مهمونی بگیریم واسه ساعت ۷ واسه رفتن سوآ تا خداحافظی کنیم باهاش همون کافه ای میریم که اون پسره توش کار میکنه
+بله امپراتوری حتما امپراتوری میام تا اون موقع😑
-باشه پس کاری نداری؟
+نه خدافظ
(پایان مکالمه)
ا/ت: تهیونگاااااا بیدار شو دیگه من باید برم
تهیونگ: نمیخوام بری (دستاشو دراز میکنه که ا/ت بیاد بغلش و دراز بکشه رو تخت)
ا/ت: (دستشو میگیره و به زوووور+ بلندش میکنه)
تهیونگ: آآآآآآآ(خمیازه میکشه😂👍🏻)
◇15دقیقه بعد◇
ا/ت: (تهیونگ بیدار شده و ا/ت منتظره تهیونگ دست و صورتش رو بشوره و بیاد تا یه چیزی واسه ناهار بخورن و ا/ت بره خونشون)
◇ناهار رو خوردن◇
تهیونگ: (روی مبل نشستن کمی تلوزیون دیدن تا غذاشون هضم بشه)
(تق تق تق (صدای در😂)
ا/ت: (میره باز کنه)
(تهیونگ هم پشت سرشه)
ا/ت:(باز میکنه) (خشکش میزنه)
تهیونگ: (اونایی که پشت در بودن هان و لیان بودن که اومده بودن دنبال تهیونگ که اونم ببرنش کافه)
هان: یااااااااا... دروغ پشت دروغ هی میگم اینا اگه رل نبودن اون موقع تو خونه دخترا رو مبل نیمه لخت چیکار میکردن هی میگم اگه رل بودن خب میگفتن دیدی لیان دیدی گفتم اینا باهم رابطه دارن؟ یاااااا شما از کی باهم رابطه دارین؟ که انقد زود دارین پیش میرین؟ آفرین تهیونگ خان آفرین من و لیان واست غریبه بودیم که به ما نمیگفتی؟
لیان: خیلی خب هان نفس بگیر فرزندم خب رلن که رلن دلیل نمیشه تو اینجوری کنی خب شاید ا/ت اومده درس یاد بگیره
هان: خب اومده درس یاد بگیره تو خونه معلم مجردش اینجوری با این لباس میگرده؟
ا/ت:( لباساش اسلاید2)(شورت داره منحرف)
تهیونگ:(لباساش اسلاید3)
تهیونگ:......
چطور شد؟
هان یه جوری دلگیره
انگار تهیونگ دوست پسرش بوده😂🍋🟩
نت ریدهههههههه😑
فکر نکنم حتی این پست بشه🤦🏻♀️
ممنون میشم حمایتم کنی 🫂🌊🦋
۸.۲k
۱۳ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.