𝑷𝒂𝒓𝒕𝟒
𝑷𝒂𝒓𝒕𝟒
-------------------------
ات"
چشمامو آروم باز کردم.
جیهوپ رو بالا سرم دیدم که داشت نگاهم میکرد.
انگار ته نگاهش یه حسی بود.
حس نگرانی و ترس
♤چیزی شده...
_ات راستش
♤بگو...
_کوک
با اسم کوک قلبم مثل بهمن ریخت.
تندو سریع گفتم
♤کوک چی چیشده
_اومد تورو ببینه وقتی خواست بره افتاد زمین
دکترا اومدن گفتن...
طاقت نیاوردم زدم زیر گریه
_تو کماست
گریه هام شدیدتر شد
دستامو گذاشتم رو صورتمو هق زدم...
"⁹ماه بعد"
دستمو به کمرم گرفتم تا از بتونم بلند بشم از روی صندلی
آروم آروم با قدم های کوچیک به سمت اتاق کوک رفتم
ماه نهم بارداریم بود. من وقتی که کوک رفت کما فهمیدم که یه بچه تو وجودمه
دستمو گذاشتم رو شیشه سرد. سردی شیشه باعث شد از گرمای تنم کم بشه.
شروع کردم به حرف زدن:
♤سلام مرد من خوبی...؟
نه ماه که نیستیا چشمات رو بستی من دلم تنگ شده برای دعوا کردنامون. برای اینکه بلند سرم داد میزدی
میگفتی بس کنم. ولی تهش همیشه یجوری از دلم درمیاوردی
پاشو ببین دخترت کم مونده پا به دنیا بزاره
دوست داری وقتی بدنیا اومد اول کی بغلش کنه
هوم؟
تو باید منتظر باشی تا دخترت رو پرستارا بیارن
بغلش کنی و بوسش کنی.
دیوونه من نفس نمیتونم بکشم بدون تو...
داشتم صحبت میکردم باهاش کل زیر دلم درد کرد دردش جزئ نبود داشتم میمردم.
جیغم کل بیمارستان رو برداشت
-------------------------
ات"
چشمامو آروم باز کردم.
جیهوپ رو بالا سرم دیدم که داشت نگاهم میکرد.
انگار ته نگاهش یه حسی بود.
حس نگرانی و ترس
♤چیزی شده...
_ات راستش
♤بگو...
_کوک
با اسم کوک قلبم مثل بهمن ریخت.
تندو سریع گفتم
♤کوک چی چیشده
_اومد تورو ببینه وقتی خواست بره افتاد زمین
دکترا اومدن گفتن...
طاقت نیاوردم زدم زیر گریه
_تو کماست
گریه هام شدیدتر شد
دستامو گذاشتم رو صورتمو هق زدم...
"⁹ماه بعد"
دستمو به کمرم گرفتم تا از بتونم بلند بشم از روی صندلی
آروم آروم با قدم های کوچیک به سمت اتاق کوک رفتم
ماه نهم بارداریم بود. من وقتی که کوک رفت کما فهمیدم که یه بچه تو وجودمه
دستمو گذاشتم رو شیشه سرد. سردی شیشه باعث شد از گرمای تنم کم بشه.
شروع کردم به حرف زدن:
♤سلام مرد من خوبی...؟
نه ماه که نیستیا چشمات رو بستی من دلم تنگ شده برای دعوا کردنامون. برای اینکه بلند سرم داد میزدی
میگفتی بس کنم. ولی تهش همیشه یجوری از دلم درمیاوردی
پاشو ببین دخترت کم مونده پا به دنیا بزاره
دوست داری وقتی بدنیا اومد اول کی بغلش کنه
هوم؟
تو باید منتظر باشی تا دخترت رو پرستارا بیارن
بغلش کنی و بوسش کنی.
دیوونه من نفس نمیتونم بکشم بدون تو...
داشتم صحبت میکردم باهاش کل زیر دلم درد کرد دردش جزئ نبود داشتم میمردم.
جیغم کل بیمارستان رو برداشت
۱۲.۴k
۱۰ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.