مونالیزا پارت۳۳
کاغذ و قلم را به دست تهیونگ داد و نقاش با دستان لرزانش شروع به نوشتن کرد آنقدر استرس داشت که چندباری قلم از دستش افتاد و حالا ورقه کمی سیاه شده بود
از طرف تهیونگ
داوینچی عزیز اکنون که این را مینویسم در سلولی زندانی شده ام و در حال انتظار کشیدن برای مردن هستم
احتمال میدهم که شنیده باشی چه شده است
شاید چندشت شود که این نامه را بخوانی
اما باور کن من تقصیری نداشتم
چه کنم ؟ عاشقش شدم و این تقصیر من نیست
در خواستی ناچیز از تو دارم
در خانه ام تابلویی نقاشی است که چهره ی اورا کشیدم اما آنقدر غرق چهره ی زیبایش شدم که فراموش کردم منظره ای برایش بکشم
دلم میخواهد نقاشی را برایم کامل کنی
میدانم که دلت نمیخواهد این کار را انجام دهی
اما به حرمت چند سال دوستی ، به حرمت آثاری که باهم به جا گذاشتیم
این کار را برایم انجام بده
+تموم شد
$به کی باید بدمش ؟
از طرف تهیونگ
داوینچی عزیز اکنون که این را مینویسم در سلولی زندانی شده ام و در حال انتظار کشیدن برای مردن هستم
احتمال میدهم که شنیده باشی چه شده است
شاید چندشت شود که این نامه را بخوانی
اما باور کن من تقصیری نداشتم
چه کنم ؟ عاشقش شدم و این تقصیر من نیست
در خواستی ناچیز از تو دارم
در خانه ام تابلویی نقاشی است که چهره ی اورا کشیدم اما آنقدر غرق چهره ی زیبایش شدم که فراموش کردم منظره ای برایش بکشم
دلم میخواهد نقاشی را برایم کامل کنی
میدانم که دلت نمیخواهد این کار را انجام دهی
اما به حرمت چند سال دوستی ، به حرمت آثاری که باهم به جا گذاشتیم
این کار را برایم انجام بده
+تموم شد
$به کی باید بدمش ؟
۲.۲k
۱۸ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.