عاشق خسته ( پارت 22)
تقریبا صبح شده بود، یونا با درد بدنش از خواب بیدار شد و به سمت دستشویی رفت، بانداشو باز کرده بود و وقتی کمرشو دید حالش بد شد، زخم های کمرش لَخته شده بود... میخواست گریه کنه، وقتی خودشو تو آینه نگاه میکرد حالش از خودش بهم میخورد
لباساشو عوض کرد و لباس بسته ای پوشید که زخم های بدنش معلوم نباشه، موهاشو بست و رفت پایین
کسی توی خونه نبود، فکر کرد که شاید بچه ها رفتن پیش کارآموزا
به سمت اتاق جونگ کوک رفت، هنوز خواب بود ولی با صدای باز شدن در بیدار شد
کوک : سلام یونا
یونا : سلام
کوک : بذار بلند شم
یونا : نمیخواد.... دراز بکش
کوک : باید برم پیش بچه ها
یونا : عصبی نکن منو... لازم نیست بری، ببینم... بهتری؟
کوک : آره... حالم بهتر شده
یونا : خوبه
کوک : زخمات بهترن؟
یونا : تو از کجا فهمیدی
کوک : میدونستم جیمین توی شکنجه هاش کم نمیذاره و همرو کبود میکنه
یونا : آهان.... آره خوبم
کوک : مطمئنی یونا؟
یونا : اره.... ولی بابت دیشب خیلی متاسفم
کوک : چیزی نیست
یونا : من خیلی خیلی متاسفم جونگ کوک، نزدیک بود بمیری
کوک :الان مُردم؟ میبینی که نمردم
یونا : خیلی بی مزه ای
کوک : یونا... میشه لطفا به حرف دیشبم فک کنی؟
یونا : کدوم حرف
کوک : اینکه دوست دارم
یونا : ببین جونگ کوک... منم دوست دارم ولی فقط در حد دوستی
بعدشم الان واقعا شرایط مناسبی نیست
کوک : من... واقعا نمیدونستم چجوری باید بهت بگم ولی.... حالا که خودت دوست نداری، اوکی... مشکلی نیست
یونا : جونگ کوک ببین...
جیهوپ : یونا....
یونا : عه... کی اومدی
جیهوپ : همین الان
یونا : خب بله چیکارم داشتی
جیهوپ : بانداتو عوض کردی؟
یونا : آره
جیهوپ : بهتر شدی؟
یونا: آره، یعنی.... فک کنم
جیهوپ : کوک تو خوبی
کوک: آره... بهترم
.......
لباساشو عوض کرد و لباس بسته ای پوشید که زخم های بدنش معلوم نباشه، موهاشو بست و رفت پایین
کسی توی خونه نبود، فکر کرد که شاید بچه ها رفتن پیش کارآموزا
به سمت اتاق جونگ کوک رفت، هنوز خواب بود ولی با صدای باز شدن در بیدار شد
کوک : سلام یونا
یونا : سلام
کوک : بذار بلند شم
یونا : نمیخواد.... دراز بکش
کوک : باید برم پیش بچه ها
یونا : عصبی نکن منو... لازم نیست بری، ببینم... بهتری؟
کوک : آره... حالم بهتر شده
یونا : خوبه
کوک : زخمات بهترن؟
یونا : تو از کجا فهمیدی
کوک : میدونستم جیمین توی شکنجه هاش کم نمیذاره و همرو کبود میکنه
یونا : آهان.... آره خوبم
کوک : مطمئنی یونا؟
یونا : اره.... ولی بابت دیشب خیلی متاسفم
کوک : چیزی نیست
یونا : من خیلی خیلی متاسفم جونگ کوک، نزدیک بود بمیری
کوک :الان مُردم؟ میبینی که نمردم
یونا : خیلی بی مزه ای
کوک : یونا... میشه لطفا به حرف دیشبم فک کنی؟
یونا : کدوم حرف
کوک : اینکه دوست دارم
یونا : ببین جونگ کوک... منم دوست دارم ولی فقط در حد دوستی
بعدشم الان واقعا شرایط مناسبی نیست
کوک : من... واقعا نمیدونستم چجوری باید بهت بگم ولی.... حالا که خودت دوست نداری، اوکی... مشکلی نیست
یونا : جونگ کوک ببین...
جیهوپ : یونا....
یونا : عه... کی اومدی
جیهوپ : همین الان
یونا : خب بله چیکارم داشتی
جیهوپ : بانداتو عوض کردی؟
یونا : آره
جیهوپ : بهتر شدی؟
یونا: آره، یعنی.... فک کنم
جیهوپ : کوک تو خوبی
کوک: آره... بهترم
.......
۱۷.۱k
۱۹ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.