رمان,مه بنفش💜 پارت3

رمان,مه بنفش💜 پارت3

کیمی:ای باباااا،نکنه دیر اومدم سرویسم رفت و اومد😑.
خاله ایزومی:من می رسونمت.
کیمی:نه چرا باید برسونیم خودم می تونم برم،تازشم مگه سر کار نمیری؟
خاله ایزومی:چرا می رم ولی امروز کارم زیاد نیست بخاطر همین می تونم برسونمت.
کیمی:عه پس باشه،منو برسون.
خاله ایزومی و کیمی سوار ماشین می شن و به سمت دانشگاه می رن.
خاله ایزومی:رسیدیم،راستی!خوراکی برداشتی؟
کیمی:اره خاله برداشتم الان زیاد نمی تونم صحبت کنم دیرم شدهههه.
خاله ایزومی:اوکی برو عزیزم.
ذهن کیمی:آخ جوننننن روز اول دانشگاههههههه.
وارد دانشگاه می شود،از دکور دانشگاه خوشش میاد اونم خیلی
ذهن کیمی:واووووو خدای منننن.
یه دختره اونو می بینه و شک می کنه.
ذهن اون دختره:واییییی آخ جوننن یه دختر جدید که اومده دانشگاه(اون همرو تو دانشگاه می شناخت)واییی اینو من نمی شناسم پس دختر جدیدههههه.
می‌ره سمت کیمی و میگه:سلام دختره جدید،
اسمت چیه؟
کیمی:س.سلام ا.اسمم ک..کی.کیمی‌ه،ا.اسم ت.تو چیه؟
دختره:اسم من چو است،خوشبختم.
دست میده به کیمی و لبخند می زنه،ولی کیمی خیلی خجالتی بود.
چو:دوستم میشی؟
کیمی:ا.اره چ.چرا که نه.
چو:عالیه

پایان پارت سوم🤍💜