رویایی همانند کابوس پارت 28
#part28
#nika"
نمیخواستم
ارع باید استفا بدم سینی رو گذاشتم رو میز بلتد شدم رفتم بیرون با زور رفتم پایین از یکی از خدمتکارا پرسیدم اهورا خان کجاستگفت رفته بیرون ......
باشه ای گفتم خواستم برمسمت اتاقمکه تشنم شد پس رفتم سمتاشپزخانه دیدمدارن بشقاب اینا میزارن
بیبی=وای توچرا بلند شدی؟!"
نیکا=بیبیمناینجااومدمکارکنمنهاینکه بشینم:/"
بیبی=فعلا مریض شدی برواستراحت کن"
با مظلومیگفتم=بیبی:("
با کلیخواهش بی بی یه دستمال داد دستم گفت برو پایینگردگیری کن خوشحال شدم دستمال گرفتمتنها راه فکرنکردن به حرفای متین همینکار کردن بود رفتم پایین که چشم به چن تا مرد خورد
رفتم جلوگفتم=با کسی کار داشتید؟:/"
یکیشونگفت= اهورا خان هستن؟"
گفتم نهگفت=پس پسراشون هستنک اونا رو صدا کنید
نیکا=چشم
بعد رفتم بالا رفتمجلوی در ارسلان در زدم باز نکرد وا پسکجاست رفتم سمت اتاقمتین درشبازبود رفتم جلوی در با چیزی کهدیدیمدستمال از دستمافتاد خوردم به در باعث شد در صدا بده
#matin"
از اتاق نیکا رفتم سمتاتاق خودمعصابم خیلی خورد بود رفتم تو رویا رو دیدیمنشیته رو صندلی داره با گوشی ور میره منو دید گوشی گذاشت کنار اومد سمتم بهش توجهی نکردم خواستم برم یه دوش بگیریم که دستمو گرفتگفت= متین چرا اینقدر ناراحتی
منم کمرشوگرفتم گفتم=یاد نگرفتی تو کارای مندخالت کنی دیشب یادت رفت؟
رویا یه لبخند زد گفت=چرا باید یادمبره همچین مجازات شیرینیو چرا باید زیر تو بودن یادم بره
متین=عه؟
رویا=اوم
به لبش نگاه کردم به گاز از لبش گرفتمکهصدای در اومد برگشتیم دیدم نیکا جلوی دره سریع رویا رو ول کردم نمیخواستم من و اینطوری ببینه به صورت ک مثلا هیچی نشده گفتم=کارت،؟
نیکا با تته پته و با بغضی که معلومه با زور نگه داشته گفت=چن نفر اومدن کارتون دارن
باشه ای گفتم رفتم بیرون از اتاق یعنی کی میتونه باشه
رفتم پایین احوال پرسی کردیم نشستیمگفتم= خوب؟
یکیشون گفت=اقاکاشی
متین=امینی هستم
تعجب کردن که نیشخند زدم و گفتم=ادامه بدین
+ شرکت شما واسه صحام 4 میلیون دلار از شرکت ما گرفتن و طبق سند نامه فقط ۴ ماه وقت واسه پسدادنش دارن دیروز بهاهورا خان زنگ زدم گفتن بیایم اینجا بجای 4 میلیون دلار یکی از خدمتکارای این عمارت و به انتخاب خودمون بخریم
با این حرفش دستم مشت کردم نیکاامجزو اینخدمتکارا بود
متین=شوخی میکنید
اهورا=خیلیم جدین
بلند شدیم گفتیم=کی اومدی؟
اهورا=الان و این اقایون کاملا جدین
متین=یعنی میخوای یکیازخدمتکارا بفروشی بهشون
اهوراخان=
#nika"
نمیخواستم
ارع باید استفا بدم سینی رو گذاشتم رو میز بلتد شدم رفتم بیرون با زور رفتم پایین از یکی از خدمتکارا پرسیدم اهورا خان کجاستگفت رفته بیرون ......
باشه ای گفتم خواستم برمسمت اتاقمکه تشنم شد پس رفتم سمتاشپزخانه دیدمدارن بشقاب اینا میزارن
بیبی=وای توچرا بلند شدی؟!"
نیکا=بیبیمناینجااومدمکارکنمنهاینکه بشینم:/"
بیبی=فعلا مریض شدی برواستراحت کن"
با مظلومیگفتم=بیبی:("
با کلیخواهش بی بی یه دستمال داد دستم گفت برو پایینگردگیری کن خوشحال شدم دستمال گرفتمتنها راه فکرنکردن به حرفای متین همینکار کردن بود رفتم پایین که چشم به چن تا مرد خورد
رفتم جلوگفتم=با کسی کار داشتید؟:/"
یکیشونگفت= اهورا خان هستن؟"
گفتم نهگفت=پس پسراشون هستنک اونا رو صدا کنید
نیکا=چشم
بعد رفتم بالا رفتمجلوی در ارسلان در زدم باز نکرد وا پسکجاست رفتم سمت اتاقمتین درشبازبود رفتم جلوی در با چیزی کهدیدیمدستمال از دستمافتاد خوردم به در باعث شد در صدا بده
#matin"
از اتاق نیکا رفتم سمتاتاق خودمعصابم خیلی خورد بود رفتم تو رویا رو دیدیمنشیته رو صندلی داره با گوشی ور میره منو دید گوشی گذاشت کنار اومد سمتم بهش توجهی نکردم خواستم برم یه دوش بگیریم که دستمو گرفتگفت= متین چرا اینقدر ناراحتی
منم کمرشوگرفتم گفتم=یاد نگرفتی تو کارای مندخالت کنی دیشب یادت رفت؟
رویا یه لبخند زد گفت=چرا باید یادمبره همچین مجازات شیرینیو چرا باید زیر تو بودن یادم بره
متین=عه؟
رویا=اوم
به لبش نگاه کردم به گاز از لبش گرفتمکهصدای در اومد برگشتیم دیدم نیکا جلوی دره سریع رویا رو ول کردم نمیخواستم من و اینطوری ببینه به صورت ک مثلا هیچی نشده گفتم=کارت،؟
نیکا با تته پته و با بغضی که معلومه با زور نگه داشته گفت=چن نفر اومدن کارتون دارن
باشه ای گفتم رفتم بیرون از اتاق یعنی کی میتونه باشه
رفتم پایین احوال پرسی کردیم نشستیمگفتم= خوب؟
یکیشون گفت=اقاکاشی
متین=امینی هستم
تعجب کردن که نیشخند زدم و گفتم=ادامه بدین
+ شرکت شما واسه صحام 4 میلیون دلار از شرکت ما گرفتن و طبق سند نامه فقط ۴ ماه وقت واسه پسدادنش دارن دیروز بهاهورا خان زنگ زدم گفتن بیایم اینجا بجای 4 میلیون دلار یکی از خدمتکارای این عمارت و به انتخاب خودمون بخریم
با این حرفش دستم مشت کردم نیکاامجزو اینخدمتکارا بود
متین=شوخی میکنید
اهورا=خیلیم جدین
بلند شدیم گفتیم=کی اومدی؟
اهورا=الان و این اقایون کاملا جدین
متین=یعنی میخوای یکیازخدمتکارا بفروشی بهشون
اهوراخان=
۱۵.۱k
۲۲ مهر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.