p48🩸
ویو جونگ کوک :
خیلی عصبی بودم ... واسه همین رفتم دنبالشون خوب میدونستم کجا اند .... توی جنگل یه انبار دارند که هر چی جنس باشه همنجاند .... همه بادیگارد هامو برداشتم راه افتادم ... رسیدم به همون انبار ... ماشین ها رو دور پارک کردیم بقیه راه رو پیاده رفتیم .... از تپه کوچیکی رفتیم بالا خودمو خم کردم تا منو نبینن ..... شروع کردیم به شلیک کردن .... خون خون ریزی برپا شد ..، کل جنگل رو صدای شلیک برداشت .... جسیکا بمب دودی رو انداخت همه جا پر دود شد جوری که هیچی نمیدیدیم .... نصفشون ومدن روی تپه شروع کردن به شلیک کردن .... قسنگ حس میکردم که تیر ها دارند از کنار گوشم رد میشودند .... بابامو ندیدم فک کنم رفت سمت رییسشون ....
ویو جین :
داشتم از جنگل رد میشدم که یه دفع لاستیک پشت ماشین سوراخ شد ماشین دستی خورد .... دو تا دور خورد سریع ترمز دستی رو کشیدم بالا ..... ماشین وایساد .... صدای شلیک شنیدم .... رفتم پایین کشو مخفی زیر صندلی رو کشیدم اسلحه مو برداشتم رفتم روی تپه کوتاهی که اونجا بود .... یکم دودی بود انگار بمب دود بوده که یکم رفتم .... صدای از پایین میومد اسلحه مو گذاشتم روی شوده هام از دوربین اسلحه یه چشممو بستم نگاه کردم .... داشتم نگاه میکردم که کیو شکار کنم زدن ماشینمو پنچر کردن .... نشونشون بردم سمت یکی که پشتش بهم بود .... میخاستم بهش شلیک کنم یه دختر ومد جلو چشمم .... این این ... جا چیکار میکنه ..... بعد صورت پسر رو دیدم داداشش بود .... اول که توی بار دیدمشون فک میکردم سرمایهگذار اند ..... فکردم به مافیا اینها نمیرسد ..... داشتم بهشون نگاه میکردم که یه تیر به درختی که کنارم بود خورد .... بعد یکی بلند گفت .....
مرده : یکی ونجاست .....
با این حرفش سریع اسلحمو گرفتم روش زدم روی پیشونیش ..... افتاد زمین.....
جین : یک .... دو ..... سه.
هر چندتا که میزدم میشموردم .....
منم بهشون اضافه شدم بهشون کمک کردم .....
این کاری بود مه دوست داشتم ... له کردن آدمه ها یکی از هنر های من بود .....
همشون رو زدیم .... یکی داشت فرار میکرد انگار رییسشون بود .... زدم به پاش .... که افتاد تموم شد همه جارو سکوت گرفت .... جوری که فقط ها ناله مرد که به پاش زخمی شده بود ..... چند تا بادیگارد رفتند سمتش گرفتندش .... داشتم بهش نگاه میکردم که باصدای یه نفر ماتم برد صدا خیلی برام آشنا بود ..... برگشتم کسی رو دیدم که اصلا باورم نمیشد .... عمو ع ... مو مونبین ....
خیلی عصبی بودم ... واسه همین رفتم دنبالشون خوب میدونستم کجا اند .... توی جنگل یه انبار دارند که هر چی جنس باشه همنجاند .... همه بادیگارد هامو برداشتم راه افتادم ... رسیدم به همون انبار ... ماشین ها رو دور پارک کردیم بقیه راه رو پیاده رفتیم .... از تپه کوچیکی رفتیم بالا خودمو خم کردم تا منو نبینن ..... شروع کردیم به شلیک کردن .... خون خون ریزی برپا شد ..، کل جنگل رو صدای شلیک برداشت .... جسیکا بمب دودی رو انداخت همه جا پر دود شد جوری که هیچی نمیدیدیم .... نصفشون ومدن روی تپه شروع کردن به شلیک کردن .... قسنگ حس میکردم که تیر ها دارند از کنار گوشم رد میشودند .... بابامو ندیدم فک کنم رفت سمت رییسشون ....
ویو جین :
داشتم از جنگل رد میشدم که یه دفع لاستیک پشت ماشین سوراخ شد ماشین دستی خورد .... دو تا دور خورد سریع ترمز دستی رو کشیدم بالا ..... ماشین وایساد .... صدای شلیک شنیدم .... رفتم پایین کشو مخفی زیر صندلی رو کشیدم اسلحه مو برداشتم رفتم روی تپه کوتاهی که اونجا بود .... یکم دودی بود انگار بمب دود بوده که یکم رفتم .... صدای از پایین میومد اسلحه مو گذاشتم روی شوده هام از دوربین اسلحه یه چشممو بستم نگاه کردم .... داشتم نگاه میکردم که کیو شکار کنم زدن ماشینمو پنچر کردن .... نشونشون بردم سمت یکی که پشتش بهم بود .... میخاستم بهش شلیک کنم یه دختر ومد جلو چشمم .... این این ... جا چیکار میکنه ..... بعد صورت پسر رو دیدم داداشش بود .... اول که توی بار دیدمشون فک میکردم سرمایهگذار اند ..... فکردم به مافیا اینها نمیرسد ..... داشتم بهشون نگاه میکردم که یه تیر به درختی که کنارم بود خورد .... بعد یکی بلند گفت .....
مرده : یکی ونجاست .....
با این حرفش سریع اسلحمو گرفتم روش زدم روی پیشونیش ..... افتاد زمین.....
جین : یک .... دو ..... سه.
هر چندتا که میزدم میشموردم .....
منم بهشون اضافه شدم بهشون کمک کردم .....
این کاری بود مه دوست داشتم ... له کردن آدمه ها یکی از هنر های من بود .....
همشون رو زدیم .... یکی داشت فرار میکرد انگار رییسشون بود .... زدم به پاش .... که افتاد تموم شد همه جارو سکوت گرفت .... جوری که فقط ها ناله مرد که به پاش زخمی شده بود ..... چند تا بادیگارد رفتند سمتش گرفتندش .... داشتم بهش نگاه میکردم که باصدای یه نفر ماتم برد صدا خیلی برام آشنا بود ..... برگشتم کسی رو دیدم که اصلا باورم نمیشد .... عمو ع ... مو مونبین ....
۱.۶k
۲۰ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.