پارت فکنم .... ولش کنین بابا پارت مهم نیست بخونین
پارت فکنم .... ولش کنین بابا پارت مهم نیست بخونین
از دید ریکو
از اونجایی که ران به جزو افراد قوی و معروف مدرسه بود هیچ کس اذیتم نکرد ولی از نگاهشون معلوم بود میگفتم سری بعد داریم برات یه جورایی ترسیدم و رفتم بشت ران
ران : چی شده پرنسس کوچولو
ریکو: ا....اگه سری بعد که نیستی بیان چی ( یه تیکه ی کوچولو از لباس رانو گرفت و از ترس فشارش میداد) اون موقع چیکار کنم من .....هیچ کاری ازم بر نمیاد
ران : اون موقع مثل همون موقعی که منو رین رو از مایکی ترسوندی اونارم بترسون
ریکو : اما اونا با این چیزا نمیترسن مایکی از شما قوی تره من همین کارو....... با مایکی کردم ولی اونا نترسیدن .....دیگه نمیدونم باید چیکار کنم ( از همون جایی که تیکه ی پیراهن رانو گرفته بود بغکش کرد یعنی پیش پهلو ی ران )
از دید ران
انتظار نداشتم با وجود مایکی ریکو اینقدر اذیت شده بود و هیچی نمیگفت اول فکر میکردم دختر شکننده و ظعیفیه ، هست ولی در حدی قوی بوده که هیچی از مشکلاتش نگه
خیلی اشتباه فکر میکردم
ران : نگران نباش خودم حلش میکنم از اینجا به بعدش با من
محکم تر بغلم کرد و سرشو به معنای باشه تکون داد
از دید ریکو : اون لحظه انگار حرفی رو شنیدم که نیاز داشتم و فقط میخواستم گریه کنم ولی تا جایی که شد جلوی خودمو گرفتم
از دید ریکو
از اونجایی که ران به جزو افراد قوی و معروف مدرسه بود هیچ کس اذیتم نکرد ولی از نگاهشون معلوم بود میگفتم سری بعد داریم برات یه جورایی ترسیدم و رفتم بشت ران
ران : چی شده پرنسس کوچولو
ریکو: ا....اگه سری بعد که نیستی بیان چی ( یه تیکه ی کوچولو از لباس رانو گرفت و از ترس فشارش میداد) اون موقع چیکار کنم من .....هیچ کاری ازم بر نمیاد
ران : اون موقع مثل همون موقعی که منو رین رو از مایکی ترسوندی اونارم بترسون
ریکو : اما اونا با این چیزا نمیترسن مایکی از شما قوی تره من همین کارو....... با مایکی کردم ولی اونا نترسیدن .....دیگه نمیدونم باید چیکار کنم ( از همون جایی که تیکه ی پیراهن رانو گرفته بود بغکش کرد یعنی پیش پهلو ی ران )
از دید ران
انتظار نداشتم با وجود مایکی ریکو اینقدر اذیت شده بود و هیچی نمیگفت اول فکر میکردم دختر شکننده و ظعیفیه ، هست ولی در حدی قوی بوده که هیچی از مشکلاتش نگه
خیلی اشتباه فکر میکردم
ران : نگران نباش خودم حلش میکنم از اینجا به بعدش با من
محکم تر بغلم کرد و سرشو به معنای باشه تکون داد
از دید ریکو : اون لحظه انگار حرفی رو شنیدم که نیاز داشتم و فقط میخواستم گریه کنم ولی تا جایی که شد جلوی خودمو گرفتم
۵.۹k
۰۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.