mysterious p12
لب هاش رو تر کرد و روی صندلی نشست ، نگاهش چرخید و به چشمای عصبی تهیونگ رسید ؛ بلافاصله نگاهش رو دزدید و شروع کرد
چشماش رو بست ، نمی تونست نگاه کشنده این مرد رو بیشتر تحمل کنه ، دستی روی کمرش نشست و چشماش رو باز کرد ؛ آنتونی با لبخند عمیقی بهش خیره بود و کمرش رو گرفته بود
نیم نگاهی ریزی به چشمای وحشتناک کیم انداخت و با دیدن دست های مشت شده اش لرزید اما چیزی نگفت و به خوندن ادامه داد
" وایییییی تو فوق العاده ای لیدیا عاشقتممم!" Katrin
به اجبار لبخند زد و بغلش کرد ، کاترین می دونست به این جمع تعلق نداره اما به زور خودش رو وارد کرد و الان نفر سوم این رابطه شده بود
میکروفون به زور توی دستای لرزونش بود ... باورش نمیشد این لبای کیم باشه روی لبای بهترین دوستش!
کمرش چنگ زده شد و به زور از صحنه مقابلش دست کشید و سمت صاحب دست چرخید
"لیدیا بریم بیرون؟" Antoni
فقط با قدمای بلند دور شد ، صدایی نمیشنید
چیزی نمیدید و اصلا وجودش رو روی زمین حس نمیکرد چشماش تار شد و بلافاصله افتاد
بغل گرمی بود ، شاید بغل خدا... نه قطعا نیست!
مگه خدا کسی رو می بوسید ؟
کاشکی باورش میشد واقعیت نداشت ، کاشکی می تونست بفهمه که تهیونگ قسمش رو زیر پا نزاشته
چشماش به زور باز شد ، اولین تصویری که جلوی چشماش نقش بست دعوای شدید تهیونگ و آنتونی بود
" بهت گفتم ازش دست بکش آنتونی " teahyung
" تهیونگ نمیفهمم برای چی؟ تو نامزد داری و بالاخره میخوام پیش قدم بزارم برای عشقم ، دست از سرش بردار لیدیا نیازی به تو نداره من هستم !" Antoni
به نظر بحث سر یه کالاس، یه کالای نسبتا گرون ... چرا؟ چون توی سینه اش قلب داره و می تپه!
از روی زمین بلند شد که نگاهش سمتش چرخید
به زور نشست که آنتونی سمتش اومد
" خوبی ؟ بریم خونه؟" Antoni
اما نمیشنید ، زل زده بود توی چشمای عصبی کیم
یه قدم جلو رفت که پناه به بغل آنتونی برد ، مبادا که بلایی سرش نیاد!
" منتظر بودی ولت کنم اره؟ خب حالا هرز پری کن!" teahyung
چشماش رو با درد بست ، اشکی نیاد که جلوش کوچیک بشه پیراهن توی تن آنتونی رو چنگ زد
"منو ببر خونت!" Lidia
مقابل نگاه متعجب و وحشتناک کیم بلند شد و دست توی دستای گرم آنتونی گذاشت
چشماش رو بست ، نمی تونست نگاه کشنده این مرد رو بیشتر تحمل کنه ، دستی روی کمرش نشست و چشماش رو باز کرد ؛ آنتونی با لبخند عمیقی بهش خیره بود و کمرش رو گرفته بود
نیم نگاهی ریزی به چشمای وحشتناک کیم انداخت و با دیدن دست های مشت شده اش لرزید اما چیزی نگفت و به خوندن ادامه داد
" وایییییی تو فوق العاده ای لیدیا عاشقتممم!" Katrin
به اجبار لبخند زد و بغلش کرد ، کاترین می دونست به این جمع تعلق نداره اما به زور خودش رو وارد کرد و الان نفر سوم این رابطه شده بود
میکروفون به زور توی دستای لرزونش بود ... باورش نمیشد این لبای کیم باشه روی لبای بهترین دوستش!
کمرش چنگ زده شد و به زور از صحنه مقابلش دست کشید و سمت صاحب دست چرخید
"لیدیا بریم بیرون؟" Antoni
فقط با قدمای بلند دور شد ، صدایی نمیشنید
چیزی نمیدید و اصلا وجودش رو روی زمین حس نمیکرد چشماش تار شد و بلافاصله افتاد
بغل گرمی بود ، شاید بغل خدا... نه قطعا نیست!
مگه خدا کسی رو می بوسید ؟
کاشکی باورش میشد واقعیت نداشت ، کاشکی می تونست بفهمه که تهیونگ قسمش رو زیر پا نزاشته
چشماش به زور باز شد ، اولین تصویری که جلوی چشماش نقش بست دعوای شدید تهیونگ و آنتونی بود
" بهت گفتم ازش دست بکش آنتونی " teahyung
" تهیونگ نمیفهمم برای چی؟ تو نامزد داری و بالاخره میخوام پیش قدم بزارم برای عشقم ، دست از سرش بردار لیدیا نیازی به تو نداره من هستم !" Antoni
به نظر بحث سر یه کالاس، یه کالای نسبتا گرون ... چرا؟ چون توی سینه اش قلب داره و می تپه!
از روی زمین بلند شد که نگاهش سمتش چرخید
به زور نشست که آنتونی سمتش اومد
" خوبی ؟ بریم خونه؟" Antoni
اما نمیشنید ، زل زده بود توی چشمای عصبی کیم
یه قدم جلو رفت که پناه به بغل آنتونی برد ، مبادا که بلایی سرش نیاد!
" منتظر بودی ولت کنم اره؟ خب حالا هرز پری کن!" teahyung
چشماش رو با درد بست ، اشکی نیاد که جلوش کوچیک بشه پیراهن توی تن آنتونی رو چنگ زد
"منو ببر خونت!" Lidia
مقابل نگاه متعجب و وحشتناک کیم بلند شد و دست توی دستای گرم آنتونی گذاشت
۲۹.۹k
۲۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.