رمان : داداشی
رمان : داداشی
پارت 16
5 سال بعد &&&&&&&&&&&&
دیانا : دقیقا 5 ساله که ارسلان و ندیدم
5 سال پیش که خواستم بیام روسیه ارسلان نمیدونست ولی وقتی فهمید میخوام فرار کنم خودش بردم فرودگاه از خودم بدم میومد
هنوزم نمیدونم چرا میخواستم فرار کنم شاید چون برای اون اتفاقایی که برام افتاد خجالت میشینم ازش
ارسلان : 5 سالی میشه دیانا رو ندیدم دلم براش یه زره شده رشتمو عوض کردم و شدم استاد دانشگاه ✨
پارت 16
5 سال بعد &&&&&&&&&&&&
دیانا : دقیقا 5 ساله که ارسلان و ندیدم
5 سال پیش که خواستم بیام روسیه ارسلان نمیدونست ولی وقتی فهمید میخوام فرار کنم خودش بردم فرودگاه از خودم بدم میومد
هنوزم نمیدونم چرا میخواستم فرار کنم شاید چون برای اون اتفاقایی که برام افتاد خجالت میشینم ازش
ارسلان : 5 سالی میشه دیانا رو ندیدم دلم براش یه زره شده رشتمو عوض کردم و شدم استاد دانشگاه ✨
۱.۹k
۱۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.