خاطره دبیرستان
خاطره دبیرستان
پارت ۲۷
کوک: راستی ا/ت به یه مهمونی دعوت شدیم
ا/ت: چه مهمونی؟
کوک: مهمونی خانوادگی از طرف عمم هست
دختر عمم تازه نامزد کرده بخاطر اونه
ا/ت: آهان .. خب حالا کی هست؟
کوک: فردا
ا/ت: باشه
کوک: برات میکاپ آرتیست و لباس میفرستم
ا/ت: اوکیه
___
ویو سوهو
تکیه داده بودم به صندلی هواپیما که سر یکی رو شونم حس کردم سرم رو برگردوندم لیا بود چقدر کیوت خوابیدم بود از سرش آروم بوسیدم بعد نگام رو دادم به اون یکی طرف دیدم یوجین با چشمای اشکی به بیرون نگاه میکنه راستش رو بخوای خیلی دلم براش میسوزه با دستش پوست لبش رو میکند هوفف
نگاهم رو گرفتم با فکر و خیال خودم درگیر شدم
__
ویو کوک
خوشحال بودم این چند روزی که ا/ت پیشم بود حس خوبی داشتم یاد قدیما افتادم
فلش بک به ۴ سال پیش
ا/ت: چرا کوک بستنیم رو بده (مظلوم)
کوک: تا بوس ندی از بستنی هم خبری نیست
ا/ت: یااا خجالت بکش مرد گنده بستنیم رو بده
کوک: ندی، نمیدم(لج)
ا/ت : اههه ... قدم رو بلند کردم از گونش بوسیدم، خوبه آقا گنده؟
کوک: نوچ از اونجا نه
ا/ت: بسه بسه داری کم کم پرو میشی بده ببینم آب شد بستنی نانازم
کوک: بوسم یادت رفت
دیدم ل.بش رو گذاشت رو ل.بم
ا/ت: اههه بگیر حالا بستنیم رو بده
ویو کوک
بستنیش رو دادم بهش دیدم با کیوتی داره بستنی رو میخوره و پاهاش رو تکون میده عین بچه دوساله بود
فلش بک به الان
لبخند زدم و شروع کردم به انجام کارم
_
ویو لیا
چشمام رو باز کردم دیدم رو شونه سوهو خوابم برده اونم به آرومی خوابیده بود که دیدم یوجینم خوابیدم هعی با رفتن ا/ت همه چی فرق کرده
_
ویو ا/ت
شب شده بود روی تخت دراز کشیده بودم دستم رو گذاشته بودم رو شکمم حس خوبی بود ولی بعضی وقتا پشیمون میشم هوفف
که یهو...
ادامه دارد
لایک و حمایت یادت نره کیوتم 🤍✨
پارت ۲۷
کوک: راستی ا/ت به یه مهمونی دعوت شدیم
ا/ت: چه مهمونی؟
کوک: مهمونی خانوادگی از طرف عمم هست
دختر عمم تازه نامزد کرده بخاطر اونه
ا/ت: آهان .. خب حالا کی هست؟
کوک: فردا
ا/ت: باشه
کوک: برات میکاپ آرتیست و لباس میفرستم
ا/ت: اوکیه
___
ویو سوهو
تکیه داده بودم به صندلی هواپیما که سر یکی رو شونم حس کردم سرم رو برگردوندم لیا بود چقدر کیوت خوابیدم بود از سرش آروم بوسیدم بعد نگام رو دادم به اون یکی طرف دیدم یوجین با چشمای اشکی به بیرون نگاه میکنه راستش رو بخوای خیلی دلم براش میسوزه با دستش پوست لبش رو میکند هوفف
نگاهم رو گرفتم با فکر و خیال خودم درگیر شدم
__
ویو کوک
خوشحال بودم این چند روزی که ا/ت پیشم بود حس خوبی داشتم یاد قدیما افتادم
فلش بک به ۴ سال پیش
ا/ت: چرا کوک بستنیم رو بده (مظلوم)
کوک: تا بوس ندی از بستنی هم خبری نیست
ا/ت: یااا خجالت بکش مرد گنده بستنیم رو بده
کوک: ندی، نمیدم(لج)
ا/ت : اههه ... قدم رو بلند کردم از گونش بوسیدم، خوبه آقا گنده؟
کوک: نوچ از اونجا نه
ا/ت: بسه بسه داری کم کم پرو میشی بده ببینم آب شد بستنی نانازم
کوک: بوسم یادت رفت
دیدم ل.بش رو گذاشت رو ل.بم
ا/ت: اههه بگیر حالا بستنیم رو بده
ویو کوک
بستنیش رو دادم بهش دیدم با کیوتی داره بستنی رو میخوره و پاهاش رو تکون میده عین بچه دوساله بود
فلش بک به الان
لبخند زدم و شروع کردم به انجام کارم
_
ویو لیا
چشمام رو باز کردم دیدم رو شونه سوهو خوابم برده اونم به آرومی خوابیده بود که دیدم یوجینم خوابیدم هعی با رفتن ا/ت همه چی فرق کرده
_
ویو ا/ت
شب شده بود روی تخت دراز کشیده بودم دستم رو گذاشته بودم رو شکمم حس خوبی بود ولی بعضی وقتا پشیمون میشم هوفف
که یهو...
ادامه دارد
لایک و حمایت یادت نره کیوتم 🤍✨
۱۸.۸k
۲۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.