خاطرات
خانوم جانگ از اتاق بهداشت بیرون اومد که میسو سریع خودشو بهش رسوند
میسو: خانوم جانگ حال آت خوبه (گریه)
خانوم جانگ دستشو روی سر میسو گذاشت
∆ نگران نباش حالش خوبه فقط سرش چند تا بخیه خورد و پانسمان شد همین ولی چطور این اتفاق افتاد ؟
جونگکوک که الان خیالش راحت شده بود که آت خوبه و قرار نیست تو دردسر بیافته گفت
ـ خانوم جانگ تغصیر من بود سر یه موضوع دعوامون شد معذرت میخوام
خانوم جانگ یکم اعصبی شد
∆ جونگکوک حواست هست چیکار میکنی نزدیک بود به خاطر تو اون دختر بمیره
ـ بله متوجه م معذرت میخوام
خانوم جانگ نفس عمیقی کشید
∆ خب دیگه بچه ها برید سر کلاستون اتم وقتی بهتر شد میاد پس برید تا کلاستون دیر نشده
میسو اشکاشو پاک کرد و بعد از تشکر به به کلاس برگشتم تغصیر خودش بود نباید منو مسخره میکرد حدود بیست دقیقه بعد در کلاس باز شد و آت اومد داخل خیلی شکه شدم مگه این چند دقیقه پیش از بی خونی بی هوش نشده بود ولی انگار الان هیچ نشده با لبخند رو به بچه ها و معلم گفت
استاد بابت دیر اومدن معذرت میخوام ولی یه نفر باعث شد سرم بخیه بخوره و کلی خون از دست بدم حتی معلمم تعجب کرده بود که آت مثل همیشه پر انرژی رفتار میکنه
بعدم به طرف میسو رفتو سر جاش نسشت
و یه نگاه به منم کرد با لبخند
ولی اونقدری این دخترو شناختم که بفهمم معنی این لبخندش چیه (یعنی بعداً به حسابت میرسم)
منم یه پوزخند بهش زدم ولی اون بهم یه چشمک زد حرصم گرفته بود که چرا این قدر آرومه و زنگ آخرو که زدن دبیرستان تعطیل شد کیفمو روی شونم انداختم و به سمت در مدرسه حرکت کردم و خواستم سوار ماشینم بشم که همون لحظه یه نفر صدام کرد وقتی. به سمتش برگشتم و اون آت بود اومد رو به روم و گفت: فکر نکن که کار تو تلافی نمیکنم
جونگی خرگوشه ( پوزخند)و بعد به سرعت از جلوم چشمام دوید و رفت
چی ؟؟؟؟جونگی؟ هه... این دیگه از کجا در اومد جونگی خرگوشه هه خیلی از این لقب حرصم گرفت ولی با داد بهش گفتم
به نفعته جلوی کسی با این اسم صدام کنی
تا اون روی سگم بالا بیاد
و در ماشینو باز کردم و با حرص کوبیدم به هم و به سمت خونه حرکت کردم
پایان ویو جونگکوک
.
.
ویو آت
.........
میسو: خانوم جانگ حال آت خوبه (گریه)
خانوم جانگ دستشو روی سر میسو گذاشت
∆ نگران نباش حالش خوبه فقط سرش چند تا بخیه خورد و پانسمان شد همین ولی چطور این اتفاق افتاد ؟
جونگکوک که الان خیالش راحت شده بود که آت خوبه و قرار نیست تو دردسر بیافته گفت
ـ خانوم جانگ تغصیر من بود سر یه موضوع دعوامون شد معذرت میخوام
خانوم جانگ یکم اعصبی شد
∆ جونگکوک حواست هست چیکار میکنی نزدیک بود به خاطر تو اون دختر بمیره
ـ بله متوجه م معذرت میخوام
خانوم جانگ نفس عمیقی کشید
∆ خب دیگه بچه ها برید سر کلاستون اتم وقتی بهتر شد میاد پس برید تا کلاستون دیر نشده
میسو اشکاشو پاک کرد و بعد از تشکر به به کلاس برگشتم تغصیر خودش بود نباید منو مسخره میکرد حدود بیست دقیقه بعد در کلاس باز شد و آت اومد داخل خیلی شکه شدم مگه این چند دقیقه پیش از بی خونی بی هوش نشده بود ولی انگار الان هیچ نشده با لبخند رو به بچه ها و معلم گفت
استاد بابت دیر اومدن معذرت میخوام ولی یه نفر باعث شد سرم بخیه بخوره و کلی خون از دست بدم حتی معلمم تعجب کرده بود که آت مثل همیشه پر انرژی رفتار میکنه
بعدم به طرف میسو رفتو سر جاش نسشت
و یه نگاه به منم کرد با لبخند
ولی اونقدری این دخترو شناختم که بفهمم معنی این لبخندش چیه (یعنی بعداً به حسابت میرسم)
منم یه پوزخند بهش زدم ولی اون بهم یه چشمک زد حرصم گرفته بود که چرا این قدر آرومه و زنگ آخرو که زدن دبیرستان تعطیل شد کیفمو روی شونم انداختم و به سمت در مدرسه حرکت کردم و خواستم سوار ماشینم بشم که همون لحظه یه نفر صدام کرد وقتی. به سمتش برگشتم و اون آت بود اومد رو به روم و گفت: فکر نکن که کار تو تلافی نمیکنم
جونگی خرگوشه ( پوزخند)و بعد به سرعت از جلوم چشمام دوید و رفت
چی ؟؟؟؟جونگی؟ هه... این دیگه از کجا در اومد جونگی خرگوشه هه خیلی از این لقب حرصم گرفت ولی با داد بهش گفتم
به نفعته جلوی کسی با این اسم صدام کنی
تا اون روی سگم بالا بیاد
و در ماشینو باز کردم و با حرص کوبیدم به هم و به سمت خونه حرکت کردم
پایان ویو جونگکوک
.
.
ویو آت
.........
۱.۳k
۱۶ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.