Fake jimin 💜🦋
forced Love 💜🦋p14🦋
ویو ات:
بالاخره اون یه هفته تموم شد و حالم بهتر شد دیگه مثله روزای قبلم نبودم جیمینم خیلی کمکم کرد تا بتونم حاله قبلیمو بدست بیارم ـ....
ات: جیمین جیمین
جیمین: جانم عزیزم؟!
ات: میشه برگردیم دلم تنگ شده برای خونه
جیمین: وسایل هاتو جمع کن تا برگردیم منم دلم تنگ شده برای خونه
وسایل هامو جمع کردم و راه افتادیم به سمت خونه
فلش بک به خونه
ات: جیمین من خستم میرم بالا استراحت کنم
جیمین: باشه عشقم برو تا منم کارمو کنمو بیام
رفتم بالا وسایل هامو جمع و جور کردم لباسامو عوض کردم عکس بابامو از تو کیفم در اوردم و گذاشتمش رو میز کنار تختم که وقتی میخوام بخوابم به عکسه نگاه کنم تا حداقل با فکر بابام بخوابم خودمو پرت کردم رو تخت حسابی خسته بودم گرفتم خوابیدم
ویو جیمین:
کلی کار سرم ریخته بود بابام همرو به من سپرده بود و خودشم رفتع بود آمریکا به دیدن عمم و عموم
بلاخره بعد از دوساعت کار رفتم بالا دیدم ات خوابه اروم رفتم حموم تا یه دوش بگیرم و خستگی از تنم در بره اومدم بیرون دیدم ات بیدار شده
جیمین: عه بیدار شدی ببخشید بیدارت کردم...
ات: عیب نداره عزیزم دیگه دوساعت خواب بودم بسمه
جیمین: اوهوم... راستی...
ات: چیشده عشقم؟!
جیمین: میگم که کی کارای عروسیمونو بکنیم؟!
ات: از فردا
جیمین: واقعا(با حالت خوشحالی)
ات: بله....
جیمین: پس عروسیمون میشه پس فردا
ات: اره عالیه...
جیمین: 😀پس به بابام بگم...
ات: عاره حتما
همدیگرو بغل میکنن
جیمین رفت سمت بالکن که با تلفن حرف بزنه....
جیمین: سلام پدر
پ. ج: خوبی پسرم
جیمین: بله ممنون ... راستی منو ات پس فردا قراره ازدواج کنیم کی میاین..؟!
پ. ج: عه چه خوب پس عمت اینا هم بیان!!
جیمین: ب... باشه
پ. ج: خوبه پسرم من پس فردا میام...
جیمین: باشه پدر فعلا...
پ. ج: فعلا پسرم
ات: تموم شد؟!
جیمین: خب راستش ات
ات: چیشده؟!
جیمین: خب عمم اینا هم میان (با حالت تنفر)
ات: خب بیان خیلی هم خوبه...
جیمین: خب یه دختر عمه دارم خیلی نچسبه بدم میاد ازش
ات: اینا مهم نیست عشقم مهم اینه که مال همیم
جیمین:درسته بیب
بعد ل*به همو میبوسن......
فلش بک به فردا....
شرط بعدی:۱۵ تا لایک ❤
بچه ها از این به بعد شرطی میکنم چون که فیکمون قراره جنجالی بشه.....
ویو ات:
بالاخره اون یه هفته تموم شد و حالم بهتر شد دیگه مثله روزای قبلم نبودم جیمینم خیلی کمکم کرد تا بتونم حاله قبلیمو بدست بیارم ـ....
ات: جیمین جیمین
جیمین: جانم عزیزم؟!
ات: میشه برگردیم دلم تنگ شده برای خونه
جیمین: وسایل هاتو جمع کن تا برگردیم منم دلم تنگ شده برای خونه
وسایل هامو جمع کردم و راه افتادیم به سمت خونه
فلش بک به خونه
ات: جیمین من خستم میرم بالا استراحت کنم
جیمین: باشه عشقم برو تا منم کارمو کنمو بیام
رفتم بالا وسایل هامو جمع و جور کردم لباسامو عوض کردم عکس بابامو از تو کیفم در اوردم و گذاشتمش رو میز کنار تختم که وقتی میخوام بخوابم به عکسه نگاه کنم تا حداقل با فکر بابام بخوابم خودمو پرت کردم رو تخت حسابی خسته بودم گرفتم خوابیدم
ویو جیمین:
کلی کار سرم ریخته بود بابام همرو به من سپرده بود و خودشم رفتع بود آمریکا به دیدن عمم و عموم
بلاخره بعد از دوساعت کار رفتم بالا دیدم ات خوابه اروم رفتم حموم تا یه دوش بگیرم و خستگی از تنم در بره اومدم بیرون دیدم ات بیدار شده
جیمین: عه بیدار شدی ببخشید بیدارت کردم...
ات: عیب نداره عزیزم دیگه دوساعت خواب بودم بسمه
جیمین: اوهوم... راستی...
ات: چیشده عشقم؟!
جیمین: میگم که کی کارای عروسیمونو بکنیم؟!
ات: از فردا
جیمین: واقعا(با حالت خوشحالی)
ات: بله....
جیمین: پس عروسیمون میشه پس فردا
ات: اره عالیه...
جیمین: 😀پس به بابام بگم...
ات: عاره حتما
همدیگرو بغل میکنن
جیمین رفت سمت بالکن که با تلفن حرف بزنه....
جیمین: سلام پدر
پ. ج: خوبی پسرم
جیمین: بله ممنون ... راستی منو ات پس فردا قراره ازدواج کنیم کی میاین..؟!
پ. ج: عه چه خوب پس عمت اینا هم بیان!!
جیمین: ب... باشه
پ. ج: خوبه پسرم من پس فردا میام...
جیمین: باشه پدر فعلا...
پ. ج: فعلا پسرم
ات: تموم شد؟!
جیمین: خب راستش ات
ات: چیشده؟!
جیمین: خب عمم اینا هم میان (با حالت تنفر)
ات: خب بیان خیلی هم خوبه...
جیمین: خب یه دختر عمه دارم خیلی نچسبه بدم میاد ازش
ات: اینا مهم نیست عشقم مهم اینه که مال همیم
جیمین:درسته بیب
بعد ل*به همو میبوسن......
فلش بک به فردا....
شرط بعدی:۱۵ تا لایک ❤
بچه ها از این به بعد شرطی میکنم چون که فیکمون قراره جنجالی بشه.....
۱۷.۶k
۰۳ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.