🥂به سوی بُعدی دیگر🥂 🥞پارت چهارم🥞
پارکینگ رسیدم رفتم تو پارکینگ و از راه پارکینگ به سمت بلوک حرکت کردم رفتم طبقه خودمون یعنی طبقه دوم صبا تو طبقه ما بود و فقط واحدش با ما فرق داشت هر طبقه چهار تا واحد داره که واحد روبه رو ما صباییناست حسناهم طبقه ۹ام همین بلوک خودمونه همیشه حسنا ازون بالا میاد پایین دمبال من و صبا اول میاد دمبال صبا بعد دوتایی میان دمبال من و منم که گشادتر از گشاد در خواب نازم و رویای خودکشی با دازای رو میبینم ک زنگ میخوره و مبینم صبا و حسنائن بعد ۳۰ ساعت بالاخره آماده میشم و راه میوفتیم سمت باشگاه ولی امروز خواهر گرامی با چک و لگد بیدارم کرد چون مامانم زنگ زد و گفت بیدارم کنه وگرنه اون بی احساس منگل به چپشم نیست که من بمیرم یا بلایی سرم بیاد=-=
به طبقه دوم رسیدم زنگ واحدمونو تقریبا ۱۰ بار زدم که بالاخره خواهر گرامی درو وا کرد و منم ازون جایی که خیلی عصبی بودم گفتم: کیســــــــــــاما دوکع (کیساما:حروم زاده، دوکه:از سر راه گم شو) خواهر گرامیم گفت احترام بزرگترتو منم گفتم: آهُـــکاع (آهُکا:وات د فاز) اجیمم حرفمو نفهمیدم پس دهنشو بست ورفت تو اتاق در اتاقم مثل همیشه بست منم کیفمو گذاشتم بغل دوچرخه تو خونه و رفتم دستامو شستم و لباسمو عوض کردم و بستنی تو یخچالو برداشتم و همونظور که ادیت میکردم همه بستنی رو ۱۵ دقیقه ای میل نمودم کاسه رو گذاشتم رو میز ناهار خوری و به ادیت ادامه دادم آجیم از اتاق اومد بیرون و رفت سراغ فیریز و کلی گشت و پرسید اون بستنی کیلویی شکلاتیه که دیشب بابا گرفت رو تو خوردی؟ منم گفتم: پ ن پ لولو خورده من خوردم دیگه منگل گرامی. اجیمم اومد سمتم خفم کنه ک جاخالی دادم و سرش خورد به مبل ولی چون مبلمون نرم بود چیزیش نشد و با سرعت نیشگونم گرفت لامصب نیشگوناش خیلی محکم بود و بدجوری دردم اومد منم موهاشو با تمام قدرت کشیدم به حدی داشت گریش درمیومد ولی ب روی خودش نیاورد اون نیشگون گرفتنشو ادامه داد منم کشیدن موهاش تقریبا ی ۲۰ دقیقه ای این وضع ادامه داشت که
به طبقه دوم رسیدم زنگ واحدمونو تقریبا ۱۰ بار زدم که بالاخره خواهر گرامی درو وا کرد و منم ازون جایی که خیلی عصبی بودم گفتم: کیســــــــــــاما دوکع (کیساما:حروم زاده، دوکه:از سر راه گم شو) خواهر گرامیم گفت احترام بزرگترتو منم گفتم: آهُـــکاع (آهُکا:وات د فاز) اجیمم حرفمو نفهمیدم پس دهنشو بست ورفت تو اتاق در اتاقم مثل همیشه بست منم کیفمو گذاشتم بغل دوچرخه تو خونه و رفتم دستامو شستم و لباسمو عوض کردم و بستنی تو یخچالو برداشتم و همونظور که ادیت میکردم همه بستنی رو ۱۵ دقیقه ای میل نمودم کاسه رو گذاشتم رو میز ناهار خوری و به ادیت ادامه دادم آجیم از اتاق اومد بیرون و رفت سراغ فیریز و کلی گشت و پرسید اون بستنی کیلویی شکلاتیه که دیشب بابا گرفت رو تو خوردی؟ منم گفتم: پ ن پ لولو خورده من خوردم دیگه منگل گرامی. اجیمم اومد سمتم خفم کنه ک جاخالی دادم و سرش خورد به مبل ولی چون مبلمون نرم بود چیزیش نشد و با سرعت نیشگونم گرفت لامصب نیشگوناش خیلی محکم بود و بدجوری دردم اومد منم موهاشو با تمام قدرت کشیدم به حدی داشت گریش درمیومد ولی ب روی خودش نیاورد اون نیشگون گرفتنشو ادامه داد منم کشیدن موهاش تقریبا ی ۲۰ دقیقه ای این وضع ادامه داشت که
۲۷.۴k
۰۴ مهر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.