پارت۱۱(یخی که عاشق خورشید شد )
(یخی که عاشق خورشید شد)
پارت ۱۱
دلم میخواست برم موهای جیمین رو تک تک از کلش بکنم..یه لحظه به خودم اومدم اصلا به من چه هر کار میخوان بکنن
شاید اصلا باهم تو رابطن..اوفف
/از زبان ا.ت
با صدای جیمین که آروم تو گوشم میگفت بیدارشو ،بیدار شدم
گفتم:رسیدیم
جیمین:آره پاشو
از اتوبوس اومدیم بیرون.. اوف لعنتی چه جایی بود
دنبال مدیر راه افتادیم رسیدیم به یجا شبیه یه مسافر خونه بود کلا ۱۰ نفر بودیم به همه یه کلید داد ولی به من که رسید برگشت و رفت عقب
با تعجب داشتم خانم مدیر رو نگاه میکردم
مدیر به سمت من برگشت و گفت:ا.ت یکی از اتاق ها براش مشکلی پیش اومده انگار ، باید با یکی هم اتاق بشی خودت انتخاب کن
بیا اینم از شانس تخ*می من دیگه چی از خدا میخواستم
اصلا لازم به فکر کردن نبود سریع گفتم: پس با جیمین هم اتاق میشم
مدیر سریع گفت:با جیمین نمیشه آخه اتاق جیمین همین مدلیش خیلی کوچیکه چون آخرین اتاقه یدونه تختم بیشتر نیست رو زمینم جا نیست
ا.ت:خب پس...وسط حرفم مدیر پرید و ادامه داد :
بهتره با تهیونگ هم اتاق بشی چون هم اتاقش بزرگه هم جا هست یکیتون رو زمین بخوابه
ا.ت: نه نه با تهیونگ نمیشه خانم مدیر(بلند)
سرمو برگردوندم سمت تهیونگ عوضی داشت نیشخند میزد
مدیر:چاره ای نیست باید قبول کنی واگرنه باید بری تو خیابون فرش پهن کنی بخوابی
مدیر:خب دیگه حرفی نباشه همه برین وسایل هاتونو بچنین
وایی اصلا با عقلم جور در نمیاد این چه شانسیه که من دارم چجوری خانم مدیر تونست منو با یه پسر عوضی اونممث تهیونگ تنها بزاره اصلا باورم نمیشد که قراره یه هفته کنار اون باشم
پارت ۱۱
دلم میخواست برم موهای جیمین رو تک تک از کلش بکنم..یه لحظه به خودم اومدم اصلا به من چه هر کار میخوان بکنن
شاید اصلا باهم تو رابطن..اوفف
/از زبان ا.ت
با صدای جیمین که آروم تو گوشم میگفت بیدارشو ،بیدار شدم
گفتم:رسیدیم
جیمین:آره پاشو
از اتوبوس اومدیم بیرون.. اوف لعنتی چه جایی بود
دنبال مدیر راه افتادیم رسیدیم به یجا شبیه یه مسافر خونه بود کلا ۱۰ نفر بودیم به همه یه کلید داد ولی به من که رسید برگشت و رفت عقب
با تعجب داشتم خانم مدیر رو نگاه میکردم
مدیر به سمت من برگشت و گفت:ا.ت یکی از اتاق ها براش مشکلی پیش اومده انگار ، باید با یکی هم اتاق بشی خودت انتخاب کن
بیا اینم از شانس تخ*می من دیگه چی از خدا میخواستم
اصلا لازم به فکر کردن نبود سریع گفتم: پس با جیمین هم اتاق میشم
مدیر سریع گفت:با جیمین نمیشه آخه اتاق جیمین همین مدلیش خیلی کوچیکه چون آخرین اتاقه یدونه تختم بیشتر نیست رو زمینم جا نیست
ا.ت:خب پس...وسط حرفم مدیر پرید و ادامه داد :
بهتره با تهیونگ هم اتاق بشی چون هم اتاقش بزرگه هم جا هست یکیتون رو زمین بخوابه
ا.ت: نه نه با تهیونگ نمیشه خانم مدیر(بلند)
سرمو برگردوندم سمت تهیونگ عوضی داشت نیشخند میزد
مدیر:چاره ای نیست باید قبول کنی واگرنه باید بری تو خیابون فرش پهن کنی بخوابی
مدیر:خب دیگه حرفی نباشه همه برین وسایل هاتونو بچنین
وایی اصلا با عقلم جور در نمیاد این چه شانسیه که من دارم چجوری خانم مدیر تونست منو با یه پسر عوضی اونممث تهیونگ تنها بزاره اصلا باورم نمیشد که قراره یه هفته کنار اون باشم
۷.۴k
۲۹ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.