خیانت ا.ت به اعضا
خیانت ا.ت به اعضا
سوبین:وقتی رسیدی کلافه روی مبل نشسته بود:به من خیانت کردی اره؟ دقیقا چیکار کردم؟ ها؟ داد زد
ا.ت:من.. گوش... بده
سوبین:هیچی نگو... هیچی... ا.ت متوجه چشمای اشکی سوبین شد.. کمی جلو رفت و بغلش کرد:ببخشید.. واقعا معذرت میخوام... سوبین:دیگه تکرار نشه! و بوسه ای روی لب های ا.ت گذاشت
یونجون:اصلا بهت فرصت صحبت نداد و بلند داد زد:این چه کاری بود کردی؟ هاااا؟ ببینم از ما بهترون پیدا کردی؟ همه ی حرفات الکی بود؟ عاشقتم.. دوست دارم... تا اخرش باهات میمونم.. انقدر دروغ گو بودی؟ ا.ت:یونجون...یونجون:بس کن.. میخوای کار احمقانه تو توجیه کنی؟ ا.ت دوید و محکم بغلش کرد:نمیخواستم.. تو حال خودم نبودم... ببخشید... اصلا نمیفهمیدم داشتم چیکار میکردم.. بعد از اینکه کمی حرف زدن با هم اشتی کردن
بومگیو:ا.ت وارد خونه شد و دید چشمای بومگیو قرمز شده و گونه هاش خیسه:ب.. بومگیو.. بومگیو :جواب اینهمه عشقی که بهت دادم این بود؟ ا.ت:چیشده؟ بومگیو:بهم خیانت کردی... چرا؟ ها؟ چرا؟ ا.ت:خ.. خیانت؟ چی میگی؟ حالت خوبه؟ من که اصلا امروز غیر از شرکت جایی نرفتم... بعد معلوم شد طرف ا. ت نبوده و شبیه ا.ت بوده.. بومگیو:ببخشید... نمیخواستم قضاوتت کنم... ا.ت:عیبی نداره! و بعد بوسه ای روی گونه ی بومگیو گذاشت
تهیون:اونقدر عصبانی بود که بهت سیلی زد، داد زد:مرسی که عشقمونو یه شبه نابود کردی، ممنون.. واقعا ممنون... ا.ت:ت.. توضیح.. میدم... تهیون:نمیخوام چیزی بشنوم... فقط برو تو اتاقت.. نمیخوام ببینمت... چند شب بعد با هم اشتی کردن
هیونینگ کای:روی تخت دراز کشیده بود و اشک میریخت... ا.ت اومد:کای! و رفت سمتش:چیشده:هیچی... تو دیگه دوسم نداری... تو.. تو با این کارا میخوای خیلی چیزارو ثابت کنی... نه؟ ولی... ولی اینجوری؟ ا.ت:گوش کن... من دوست دارم... اون.. اون عوضی مجبورم کرد.. کای به چشمای ا. ت خیره شد و صداقت از تو چشماش دید.. و بعد محکم ا. ت رو بغل کرد
اینم یکی از درخواستی ها بود، 😊
بد شد،میدونم، معذرت میخوام😭🥲ولی امیدوارم خوشتون بیاد🤍
سوبین:وقتی رسیدی کلافه روی مبل نشسته بود:به من خیانت کردی اره؟ دقیقا چیکار کردم؟ ها؟ داد زد
ا.ت:من.. گوش... بده
سوبین:هیچی نگو... هیچی... ا.ت متوجه چشمای اشکی سوبین شد.. کمی جلو رفت و بغلش کرد:ببخشید.. واقعا معذرت میخوام... سوبین:دیگه تکرار نشه! و بوسه ای روی لب های ا.ت گذاشت
یونجون:اصلا بهت فرصت صحبت نداد و بلند داد زد:این چه کاری بود کردی؟ هاااا؟ ببینم از ما بهترون پیدا کردی؟ همه ی حرفات الکی بود؟ عاشقتم.. دوست دارم... تا اخرش باهات میمونم.. انقدر دروغ گو بودی؟ ا.ت:یونجون...یونجون:بس کن.. میخوای کار احمقانه تو توجیه کنی؟ ا.ت دوید و محکم بغلش کرد:نمیخواستم.. تو حال خودم نبودم... ببخشید... اصلا نمیفهمیدم داشتم چیکار میکردم.. بعد از اینکه کمی حرف زدن با هم اشتی کردن
بومگیو:ا.ت وارد خونه شد و دید چشمای بومگیو قرمز شده و گونه هاش خیسه:ب.. بومگیو.. بومگیو :جواب اینهمه عشقی که بهت دادم این بود؟ ا.ت:چیشده؟ بومگیو:بهم خیانت کردی... چرا؟ ها؟ چرا؟ ا.ت:خ.. خیانت؟ چی میگی؟ حالت خوبه؟ من که اصلا امروز غیر از شرکت جایی نرفتم... بعد معلوم شد طرف ا. ت نبوده و شبیه ا.ت بوده.. بومگیو:ببخشید... نمیخواستم قضاوتت کنم... ا.ت:عیبی نداره! و بعد بوسه ای روی گونه ی بومگیو گذاشت
تهیون:اونقدر عصبانی بود که بهت سیلی زد، داد زد:مرسی که عشقمونو یه شبه نابود کردی، ممنون.. واقعا ممنون... ا.ت:ت.. توضیح.. میدم... تهیون:نمیخوام چیزی بشنوم... فقط برو تو اتاقت.. نمیخوام ببینمت... چند شب بعد با هم اشتی کردن
هیونینگ کای:روی تخت دراز کشیده بود و اشک میریخت... ا.ت اومد:کای! و رفت سمتش:چیشده:هیچی... تو دیگه دوسم نداری... تو.. تو با این کارا میخوای خیلی چیزارو ثابت کنی... نه؟ ولی... ولی اینجوری؟ ا.ت:گوش کن... من دوست دارم... اون.. اون عوضی مجبورم کرد.. کای به چشمای ا. ت خیره شد و صداقت از تو چشماش دید.. و بعد محکم ا. ت رو بغل کرد
اینم یکی از درخواستی ها بود، 😊
بد شد،میدونم، معذرت میخوام😭🥲ولی امیدوارم خوشتون بیاد🤍
۲.۹k
۲۵ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.