پری دریایی پارت ۲
پری دریایی پارت ۲
زود وتند داخل اقیانوس رفتم و شنا کردم
و دزدی وارد اتاقم شدم و لباسم را عوض کرد که مادر در زد م.ف:بیام داخل؟
فلورا :باشه بفرمایید م.ف :خوب فلورا امروز خانواده الکس میانند خواستگاری خواهرت پس لباس های زیبات را بپوش و بیا پایین
(بعد از چند مین )
وارد سالن مهمان شدم
و دامادمون را دیدم
قیافش بد نبود
ولی اون پسره خوشگل
تر از الکس بود(صدردصد)
همینطوری توی فکر بودم
آقای چان رشته افکارم را پاره
کرد ا.چ:لیا و الکس که دارند ازدواج
میکنند نظرتون چیه که سوهو هم
با فلورا ازدواج کنند ؟
فلورا:من با نظرتون مخالفم آقای
چان چون من هنوز ۱۸ سالم نشده
که ازدواج کنم و تصمیم گرفتم که
ازدواج نکنم و در کارهای
قصر به مادرم کمک کنم.
ا.چ:از نظرم هرچه ازدواج زودتر
بهتره فلورا:ولی من دلم شاید
نخواد با پسرتون ازدواج کنم
البته بدونید قصد
توهین
نداشتم
بعد از چند مین
بلخره این خواستگاری تموم شدد
(چون حوصله ندارم خلاصه میکنم)
خوب خواهرش ازدواج کرد و رفت
خونه شوهر (فردای اون روز)
یک هفته از اون روز ی که
پسره دیدم میگذره و همش خواب
اون را میدیدم و با صدای داد فیونا
که جیغ میزد ومیگفت پرنسس
بلند شو
خواب عزیزم نابود ش
د داخل هال رفتم
فلورا:مامان چرا ساعت ۵
صبح منا بیدار میکنی میدونی چه خواب خویی دیدم ؟
م.ف:اوی ببینم چه خوابی میدیدی نکنه
باز عاشق شدی؟
فلورا:نه بابا م.ف:من تورا میشناسم
حالا بلند شو بریم خونه خواهرت
فلورا:ای بابااا
زود وتند داخل اقیانوس رفتم و شنا کردم
و دزدی وارد اتاقم شدم و لباسم را عوض کرد که مادر در زد م.ف:بیام داخل؟
فلورا :باشه بفرمایید م.ف :خوب فلورا امروز خانواده الکس میانند خواستگاری خواهرت پس لباس های زیبات را بپوش و بیا پایین
(بعد از چند مین )
وارد سالن مهمان شدم
و دامادمون را دیدم
قیافش بد نبود
ولی اون پسره خوشگل
تر از الکس بود(صدردصد)
همینطوری توی فکر بودم
آقای چان رشته افکارم را پاره
کرد ا.چ:لیا و الکس که دارند ازدواج
میکنند نظرتون چیه که سوهو هم
با فلورا ازدواج کنند ؟
فلورا:من با نظرتون مخالفم آقای
چان چون من هنوز ۱۸ سالم نشده
که ازدواج کنم و تصمیم گرفتم که
ازدواج نکنم و در کارهای
قصر به مادرم کمک کنم.
ا.چ:از نظرم هرچه ازدواج زودتر
بهتره فلورا:ولی من دلم شاید
نخواد با پسرتون ازدواج کنم
البته بدونید قصد
توهین
نداشتم
بعد از چند مین
بلخره این خواستگاری تموم شدد
(چون حوصله ندارم خلاصه میکنم)
خوب خواهرش ازدواج کرد و رفت
خونه شوهر (فردای اون روز)
یک هفته از اون روز ی که
پسره دیدم میگذره و همش خواب
اون را میدیدم و با صدای داد فیونا
که جیغ میزد ومیگفت پرنسس
بلند شو
خواب عزیزم نابود ش
د داخل هال رفتم
فلورا:مامان چرا ساعت ۵
صبح منا بیدار میکنی میدونی چه خواب خویی دیدم ؟
م.ف:اوی ببینم چه خوابی میدیدی نکنه
باز عاشق شدی؟
فلورا:نه بابا م.ف:من تورا میشناسم
حالا بلند شو بریم خونه خواهرت
فلورا:ای بابااا
۴.۳k
۰۷ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.