برف سیاه🖤(پارت اول)
صبح با صدای در زدن یکی از خواب بیدار شدی. خانم «اوه» خدمتکار شما بود. خانم اوه اومد تو اتاقت و گفت: چهآ پاشو، الان مامانت کله مو میکنه، پاشو مدرسه ات دیر شد. تو بلند شدی و روی تختت نشستی: باشه باشه الان میام پایین تو برو. بعدش بلند شدی سریع لباسای مدرسه اتو پوشیدی(لباسات اسلاید بعدی) و رفتی پایین
مامانت: صبح بخیر دخترم. تو:صبح بخیر مامان صبح بخیر بابا. بابات:صبحت بخیر دخترم. مامانت: چهآ بدو سریع صبحانه اتو بخور و برو مدرسه دیرت میشه . بابات:ای بابا ولش کن بزار راحت صبحانه اشو بخوره. تو:باشه مامان. و سریع چند تا لقمه خوردی و یه زره قهوه و بعد رفتی از خونه بیرون .
داشتی پیاده میرفتی سمت مدرسه. تو خیلی ساله تو این مدرسه ای و تقریبا همه بچه ها تورو میشناسن. بعد یه کم رسیدی به در مدرسه تون . رفتی توی راهرو . داشتی به سمت کلاست میرفتی که
که یه دختره داشت پشت سرش میخورد زمین که موهای تورو هم کشید و افتادی. جیغ ریزی زدی . برگشتی نگاش کردی . دختره:ها چیه؟ داشتم میافتادم خب،دختره ی پرو. تو:ببخشیدا ولی فکر میکنم اونی که الان باید شاکی باشه منما. دختره:برو بابا حوصله اتو ندارم . و بعدش رفت . تو بلند شدی که بری تو اتاقت که یه پسره هم پشت سر اون دختره حرکت کرد . تو هم رفتی تو کلاست
وارد کلاست شدی دیدی اون دختره و پسره تو کلاس شما وایسادن. چی؟؟اونا تو کلاس منن؟اه اه دختره پرو 😒. رفتی توی میزت نشستی و معلمتون اومد تو کلاس . خانم جانگ: سلام بچه ها. یه خبر خوب براتون دارم. بهترین دانش آموز های مدرسه پوآن به اینجا منتقل شدن . رونا و جونگکوک خواهر برادرن . بعدش به اون دوتا نگاه کرد و گفت: بهترین دانش اموز مدرسه ما هم چهآ عه . و به تو نگاه کرد . رونا با تمسخر گفت: بله قبلا باهاش اشنا شدم. و تو چشم قره ای رفتی . خانم جانگ: خب بچه ها برید بشینید. تنها صندلی هایی که جا داشتن صندلی تو و پشت سریت بود .رونا رفت پشت سرت و جونگکوک هم اومد رو صندلی تو نشست . ...
لایک کنید الان پارت بعدو مینویسم
اسلاید دوم:لباس چه آ
اسلاید سوم:مدرسه چه آ
مامانت: صبح بخیر دخترم. تو:صبح بخیر مامان صبح بخیر بابا. بابات:صبحت بخیر دخترم. مامانت: چهآ بدو سریع صبحانه اتو بخور و برو مدرسه دیرت میشه . بابات:ای بابا ولش کن بزار راحت صبحانه اشو بخوره. تو:باشه مامان. و سریع چند تا لقمه خوردی و یه زره قهوه و بعد رفتی از خونه بیرون .
داشتی پیاده میرفتی سمت مدرسه. تو خیلی ساله تو این مدرسه ای و تقریبا همه بچه ها تورو میشناسن. بعد یه کم رسیدی به در مدرسه تون . رفتی توی راهرو . داشتی به سمت کلاست میرفتی که
که یه دختره داشت پشت سرش میخورد زمین که موهای تورو هم کشید و افتادی. جیغ ریزی زدی . برگشتی نگاش کردی . دختره:ها چیه؟ داشتم میافتادم خب،دختره ی پرو. تو:ببخشیدا ولی فکر میکنم اونی که الان باید شاکی باشه منما. دختره:برو بابا حوصله اتو ندارم . و بعدش رفت . تو بلند شدی که بری تو اتاقت که یه پسره هم پشت سر اون دختره حرکت کرد . تو هم رفتی تو کلاست
وارد کلاست شدی دیدی اون دختره و پسره تو کلاس شما وایسادن. چی؟؟اونا تو کلاس منن؟اه اه دختره پرو 😒. رفتی توی میزت نشستی و معلمتون اومد تو کلاس . خانم جانگ: سلام بچه ها. یه خبر خوب براتون دارم. بهترین دانش آموز های مدرسه پوآن به اینجا منتقل شدن . رونا و جونگکوک خواهر برادرن . بعدش به اون دوتا نگاه کرد و گفت: بهترین دانش اموز مدرسه ما هم چهآ عه . و به تو نگاه کرد . رونا با تمسخر گفت: بله قبلا باهاش اشنا شدم. و تو چشم قره ای رفتی . خانم جانگ: خب بچه ها برید بشینید. تنها صندلی هایی که جا داشتن صندلی تو و پشت سریت بود .رونا رفت پشت سرت و جونگکوک هم اومد رو صندلی تو نشست . ...
لایک کنید الان پارت بعدو مینویسم
اسلاید دوم:لباس چه آ
اسلاید سوم:مدرسه چه آ
۳۵.۸k
۱۰ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.