فیک جیمین
{°• توهم عاشقی •°} pt26
×جیمین ویو×
از دکتر تشکر کردم و از اجازه گرفتم که ی چند مین برم پیش ا.ت
در اتاقو باز کردم و رفتم تو ، روی صندلی کنار تختش نشستم
موهاشو زدم پشت گوشش گونه هاشو نوازش کردم ، دستاشو تو دستم گرفتم
جیمین: پیداش میکنم، همون عوضیی که جرعت کرد بهت دست بزنه
پیشونی شو بوسیدم ، اشکایی که گوشه چشمم بودن و میخاستن بیان پایینو پاک کردم ... واقعن عشق با آدم چیکار میکنه؟ پارک جیمین داره گریه میکنه؟ هیچکس باورش نمیشه چون من دیوانه وار عاشق این دختر شدم
بلند شدم و از اتاق رفتم بیرون
(پرش زمانی)
#دو_روز_بعد
توی اتاق پیش ا.ت نشسته بودم که دیدم داره تکون میخوره، چشماشو باز کرد
جیمین: بـ...بهوش اومدی زندگیم!
ا.ت: جیمین... چ اتفاقی افتاد
جیمین: تیر خوردی عزیزم
ا.ت: هق...کمرم درد میکنه
جیمین: میدونم عزیزم خوب میشی قربونت برم
بعدشم لباشو بوسیدم
رفتم بیرون کارای ترخیصشو انجام دادم و ا.ت رو با خودم بردم خونه....بعد از اون اتفاق خونه رو عوض کردم، دیگه به هیچ قیمتی نمیزارم اون آسیب ببینه
در خونه پیاده شدم رفتم در سمت ا.ت رو باز کردم پیاده شد ، دیدم همش داره لنگون لنگون راه میره و آخ و اوخ میکنه ، براید استایل بغلش کردم که گفت
ا.ت: چیکار میکنی خودم میتونم بیام بزارم پایین
جیمین: هیس... تو درد داری باید استراحت کنی
(پایان جیمین ویو)
×ا.ت ویو×
بردم داخل اتاق لباسامو بیرون آورد و پانسمان دور کمرم رو عوض کرد (چیه فکر کردی اسماته؟ خواهرممم حیا کن ا.ت بدبخت تازه تیر خوردههههه😂)
ا.ت: جیمیناااا...
جیمین: جونم
ا.ت: گشنمه🙂
جیمین: چی دوست داری بخوری خودم برات درست میکنم
ا.ت: رامیون میخام...با تخممرغ آبپز و یکم کیمچی...عاممممم دیگهههه....آها مندو هم میخام (اینهمه غذا رو کجات میکنی اخهههه)
جیمین: باش قشنگم
باهم رفتیم تو آشپزخونه ، پیشبندشو بست و مشغول آشپزی شد ، لعنتی چه هاته ، حالا اگه من میخاستم آشپزی کنم کل آشپزخونه و خودمو همه چیزو آتیش میزدم
......
بعد از اینکه غذامونو خوردیم رفتیم تو اتاق باهم خوابیدیم (جاست اسلیپ)
خب از این ب بعد میخام شرط بزارم چون اصلنننن حمایت نمیکنین...اینم بخواطر اونایی گذاشتم که حمایت میکنن
شرطا برای پارت بعد:
لایک ۵۰
کامنت۵۰
×جیمین ویو×
از دکتر تشکر کردم و از اجازه گرفتم که ی چند مین برم پیش ا.ت
در اتاقو باز کردم و رفتم تو ، روی صندلی کنار تختش نشستم
موهاشو زدم پشت گوشش گونه هاشو نوازش کردم ، دستاشو تو دستم گرفتم
جیمین: پیداش میکنم، همون عوضیی که جرعت کرد بهت دست بزنه
پیشونی شو بوسیدم ، اشکایی که گوشه چشمم بودن و میخاستن بیان پایینو پاک کردم ... واقعن عشق با آدم چیکار میکنه؟ پارک جیمین داره گریه میکنه؟ هیچکس باورش نمیشه چون من دیوانه وار عاشق این دختر شدم
بلند شدم و از اتاق رفتم بیرون
(پرش زمانی)
#دو_روز_بعد
توی اتاق پیش ا.ت نشسته بودم که دیدم داره تکون میخوره، چشماشو باز کرد
جیمین: بـ...بهوش اومدی زندگیم!
ا.ت: جیمین... چ اتفاقی افتاد
جیمین: تیر خوردی عزیزم
ا.ت: هق...کمرم درد میکنه
جیمین: میدونم عزیزم خوب میشی قربونت برم
بعدشم لباشو بوسیدم
رفتم بیرون کارای ترخیصشو انجام دادم و ا.ت رو با خودم بردم خونه....بعد از اون اتفاق خونه رو عوض کردم، دیگه به هیچ قیمتی نمیزارم اون آسیب ببینه
در خونه پیاده شدم رفتم در سمت ا.ت رو باز کردم پیاده شد ، دیدم همش داره لنگون لنگون راه میره و آخ و اوخ میکنه ، براید استایل بغلش کردم که گفت
ا.ت: چیکار میکنی خودم میتونم بیام بزارم پایین
جیمین: هیس... تو درد داری باید استراحت کنی
(پایان جیمین ویو)
×ا.ت ویو×
بردم داخل اتاق لباسامو بیرون آورد و پانسمان دور کمرم رو عوض کرد (چیه فکر کردی اسماته؟ خواهرممم حیا کن ا.ت بدبخت تازه تیر خوردههههه😂)
ا.ت: جیمیناااا...
جیمین: جونم
ا.ت: گشنمه🙂
جیمین: چی دوست داری بخوری خودم برات درست میکنم
ا.ت: رامیون میخام...با تخممرغ آبپز و یکم کیمچی...عاممممم دیگهههه....آها مندو هم میخام (اینهمه غذا رو کجات میکنی اخهههه)
جیمین: باش قشنگم
باهم رفتیم تو آشپزخونه ، پیشبندشو بست و مشغول آشپزی شد ، لعنتی چه هاته ، حالا اگه من میخاستم آشپزی کنم کل آشپزخونه و خودمو همه چیزو آتیش میزدم
......
بعد از اینکه غذامونو خوردیم رفتیم تو اتاق باهم خوابیدیم (جاست اسلیپ)
خب از این ب بعد میخام شرط بزارم چون اصلنننن حمایت نمیکنین...اینم بخواطر اونایی گذاشتم که حمایت میکنن
شرطا برای پارت بعد:
لایک ۵۰
کامنت۵۰
۱۶.۶k
۱۷ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.