مدرسه پر دردسر🖤💍
مدرسه پر دردسر🖤💍
کوک:معذرت خواهی کردم اومدم بیرون هوووف خدااا بدنششش کوککک آروم باشششش مثل پدر کثیفت نباش آرومم باش نفس عمیقققق
ا/ت:بدون توجه توی گروه ب بچه ها پیام میدادم
نامجون:باید برنامه دقیقی داشته باشی
نازنین:ولی کوک پسر خوبیه
تهیونگ:چشمم روشن
نازنین:ااا ولکن توی این شرایط
نازنین:دوباره یاد حرف سانا افتادم
(کسی ک روت غیرت داره حتما عاشقته ی ذره امتحانش کن میفهمی)
هوففف گوشیم پرت کردم کنار روی تخت بودم با خونه خالی تهیونگ رفته بود برای کارش دو سه روز ترکیه منم عاشق خونه تنهایی بودم داشتم ب سقف نگاه میکردم ک یه دفعه ی چیزی ب ذهنم زد گوشیم رو گرفتم و رفتم توی اینستا دنبال پیچ جیمین میگشتم چند روز پیش فالوم کردم منم کردم عکساش رو نگاه میکردم حس میکردم قلبم میلرزه به عکساش ک داشت میخندید نگاه کردم
هفففف نت رو خاموش کردم خوابیدم
ا/ت:بعد شام توی اتاق بودم ک یه دفعه کوک اومد تو روی صندلی جلوی میز توالت نشسته بودم آروم اومد سمتم صندلیش زیاد بلند نبود و من قد کوتاه و کوک بلند نشئت روی دوتا زانوش و موهام رو داد کنار آروم اومد پشت گوشم
کوک:کی مال من میشی؟؟
پوزخندی توی دلم زدم و ولی صورتم رو خندون نشون دادم
نمیدونم هر موقع شما بگی ددی
کوک:شیطون شدی
اا کوک اذیت نکننن
دستم رو گرفت رفتیم سمت تخت دراز کشیدم و خوابیدیم
نازنین: صبح توی مدرسه نشستم روی میز جیمین باورم نمیشد چقدر زود اومد توی کلاس ما کسی نبود جیمین خیلی زود می اومد نمیدونم چرا منتظرش موندم ک به دفعه اومد تو روی میز جیمین نشسته بودن و دوتا پام لبه میز جلو(نیمکته) با تعجب نگاهم کرد
بیابشین زشته ایستادی
اومد نشست روی صندلیش منم چرخیدم و دوتا پاهام رو گذاشتم دو طرفش و خم شدم روی صورتش
هه عاشق من شدی؟
جیمین:تو کی باشی؟؟
خنده دیوانه واری کردم و سریع ب خودم اومدم چونه جیمین رو گرفتم اوردم نزدیک صورتم
آقای پارک جیمین من خودم هفت خط روزگارم دیگه ب من نگو
اوا چی شد داری داغ میشییی؟شرمنده من علاقه ای ب بوسیدنت ندارم از روی میز بلند شدم اومدم برم سر میز خودم ک دستم رو گرفت اورد عقبی بلندم کرد گذاشت روی میز سریع روم خیمه زد
جیمین:به این سادگی ها نمیزارم بری دستم رو گذاشتم موهاش رو نوازش کردم پوزخندی زدم و لبم رو روی لبش گذاشتم بدنش سرد شد بی حس شد
پارت بیست چهارم🖤💍
کوک:معذرت خواهی کردم اومدم بیرون هوووف خدااا بدنششش کوککک آروم باشششش مثل پدر کثیفت نباش آرومم باش نفس عمیقققق
ا/ت:بدون توجه توی گروه ب بچه ها پیام میدادم
نامجون:باید برنامه دقیقی داشته باشی
نازنین:ولی کوک پسر خوبیه
تهیونگ:چشمم روشن
نازنین:ااا ولکن توی این شرایط
نازنین:دوباره یاد حرف سانا افتادم
(کسی ک روت غیرت داره حتما عاشقته ی ذره امتحانش کن میفهمی)
هوففف گوشیم پرت کردم کنار روی تخت بودم با خونه خالی تهیونگ رفته بود برای کارش دو سه روز ترکیه منم عاشق خونه تنهایی بودم داشتم ب سقف نگاه میکردم ک یه دفعه ی چیزی ب ذهنم زد گوشیم رو گرفتم و رفتم توی اینستا دنبال پیچ جیمین میگشتم چند روز پیش فالوم کردم منم کردم عکساش رو نگاه میکردم حس میکردم قلبم میلرزه به عکساش ک داشت میخندید نگاه کردم
هفففف نت رو خاموش کردم خوابیدم
ا/ت:بعد شام توی اتاق بودم ک یه دفعه کوک اومد تو روی صندلی جلوی میز توالت نشسته بودم آروم اومد سمتم صندلیش زیاد بلند نبود و من قد کوتاه و کوک بلند نشئت روی دوتا زانوش و موهام رو داد کنار آروم اومد پشت گوشم
کوک:کی مال من میشی؟؟
پوزخندی توی دلم زدم و ولی صورتم رو خندون نشون دادم
نمیدونم هر موقع شما بگی ددی
کوک:شیطون شدی
اا کوک اذیت نکننن
دستم رو گرفت رفتیم سمت تخت دراز کشیدم و خوابیدیم
نازنین: صبح توی مدرسه نشستم روی میز جیمین باورم نمیشد چقدر زود اومد توی کلاس ما کسی نبود جیمین خیلی زود می اومد نمیدونم چرا منتظرش موندم ک به دفعه اومد تو روی میز جیمین نشسته بودن و دوتا پام لبه میز جلو(نیمکته) با تعجب نگاهم کرد
بیابشین زشته ایستادی
اومد نشست روی صندلیش منم چرخیدم و دوتا پاهام رو گذاشتم دو طرفش و خم شدم روی صورتش
هه عاشق من شدی؟
جیمین:تو کی باشی؟؟
خنده دیوانه واری کردم و سریع ب خودم اومدم چونه جیمین رو گرفتم اوردم نزدیک صورتم
آقای پارک جیمین من خودم هفت خط روزگارم دیگه ب من نگو
اوا چی شد داری داغ میشییی؟شرمنده من علاقه ای ب بوسیدنت ندارم از روی میز بلند شدم اومدم برم سر میز خودم ک دستم رو گرفت اورد عقبی بلندم کرد گذاشت روی میز سریع روم خیمه زد
جیمین:به این سادگی ها نمیزارم بری دستم رو گذاشتم موهاش رو نوازش کردم پوزخندی زدم و لبم رو روی لبش گذاشتم بدنش سرد شد بی حس شد
پارت بیست چهارم🖤💍
۱۶.۲k
۱۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.