سلاح سرد(پارت۳۵)
که یهو صدای بم و مردونه ای از پشت سر دختره امد
..:یه تار مو ازش کم بشه زندت نمیزارم
دختره برگشت تا ببینه کیه باهم بهش نگاه کردیم که دیدم کوکه!!!!!!!!اما اون اینجا چیکار میکرد!؟
دختره:کک کوک تو اینجا چیکار میکنی؟!!(ترسیده)
کوک:خفه شو همین الان ولش کن زودد(داد)
دختره دستو پاش شل شده بود منم از فرصت استفاده کردم اسلحه از دستش گرفتم و دستش پیچوندم
دختره:اییی ول کن لطفا ایی
جینهو:حرومزاده خودم میکشمت..
یه دور محکم دستش پیچوندم بعد انداختمش زمین و رفتم سراغ مینسو که داشت همینجوری گریه میکرد..دست و پاش باز کردم دهنش هم باز کردم
جینهو:مینسو خوبی
که یهو گریش شدت گرفت و محکم بغلم کرد!!!!!!!من از بغل کردن متنفرممم وایی نه هروقت هرکی بغلم میکنه به طور بدی عصبی میشم..❤نه نه نباید عصبی شی خشمت کنترل کن..🧠اه چی میگی❤نباید عصبی شه اون دختر محبت میخواد🧠اصلا هم اینطور نیس عصبی شو نزار بهت نزدیک شه❤نه همچین کاری نکن
جینهو:دودقیقه خفه میشید ببینم چیکار میکنم یا نه؟
🧠❤باشه
مینسو همینطور سفت بهم چسبیده بود که همه ی بچها امدن مینهو میدونست که اگه کسی بغلم کنه چی میشه سریع مینسو از بغلم کشید بیرون..من فقط به زمین زل زده بودم و رو دو زانوم نشسته بودم..که دیدم کوک امد سمتم و دختره بچه ها بردن و بستنش..
کوک:جینهو خوبی(نگران)
جینهو:.....
کوک:جینهو خوبی با توممم(داد)
جینهو:هاا چی با منی ..اره خوبم
کوک:هوف کاریت که نکرد؟؟
جینهو:نه خوبم
کوک:حالا میخوای چیکارش کنی؟
جینهو:نمیدونم
از رو زمین بلند شدم و رفتم سمت اتاقم
..:یه تار مو ازش کم بشه زندت نمیزارم
دختره برگشت تا ببینه کیه باهم بهش نگاه کردیم که دیدم کوکه!!!!!!!!اما اون اینجا چیکار میکرد!؟
دختره:کک کوک تو اینجا چیکار میکنی؟!!(ترسیده)
کوک:خفه شو همین الان ولش کن زودد(داد)
دختره دستو پاش شل شده بود منم از فرصت استفاده کردم اسلحه از دستش گرفتم و دستش پیچوندم
دختره:اییی ول کن لطفا ایی
جینهو:حرومزاده خودم میکشمت..
یه دور محکم دستش پیچوندم بعد انداختمش زمین و رفتم سراغ مینسو که داشت همینجوری گریه میکرد..دست و پاش باز کردم دهنش هم باز کردم
جینهو:مینسو خوبی
که یهو گریش شدت گرفت و محکم بغلم کرد!!!!!!!من از بغل کردن متنفرممم وایی نه هروقت هرکی بغلم میکنه به طور بدی عصبی میشم..❤نه نه نباید عصبی شی خشمت کنترل کن..🧠اه چی میگی❤نباید عصبی شه اون دختر محبت میخواد🧠اصلا هم اینطور نیس عصبی شو نزار بهت نزدیک شه❤نه همچین کاری نکن
جینهو:دودقیقه خفه میشید ببینم چیکار میکنم یا نه؟
🧠❤باشه
مینسو همینطور سفت بهم چسبیده بود که همه ی بچها امدن مینهو میدونست که اگه کسی بغلم کنه چی میشه سریع مینسو از بغلم کشید بیرون..من فقط به زمین زل زده بودم و رو دو زانوم نشسته بودم..که دیدم کوک امد سمتم و دختره بچه ها بردن و بستنش..
کوک:جینهو خوبی(نگران)
جینهو:.....
کوک:جینهو خوبی با توممم(داد)
جینهو:هاا چی با منی ..اره خوبم
کوک:هوف کاریت که نکرد؟؟
جینهو:نه خوبم
کوک:حالا میخوای چیکارش کنی؟
جینهو:نمیدونم
از رو زمین بلند شدم و رفتم سمت اتاقم
۱۰.۲k
۰۴ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.