پارت4
بعد از تعویض لباسام نودل فوری درست کردم و مشغول خوردنش شدم. غذام هنوز به نصف نرسیده بود که صدای در اومد. به خیال اینکه جونگ کوکه دوباره مشغول خوردن غذام شدم. ولی با صدای چلیک عکس گرفتن مشکوک شدم و یواشکی از آشپز خونه به بیرون سرک کشیدم. با دیدن هارا و چهارتا از نوچه هاش که دوتا دختر و دوتا پسر بود چشمام چهارتا شد. اون اینجا چیکار میکرد؟!
_کی باور میکنه اینجا خونه ی جئون آیونه؟
هارا گفت و پوزخند زد. بعد هم مشغول عکس گرفتن شد. پس واسه همین امروز مدرسه نیومده بود؟
خودمو نشون ندادم و تصمیم گرفتم به هیونجین زنگ بزنم. بعد از دوتا بوق صدای هیونجین تو گوشم پیچید:
_الو. آیون شی؟
با صدای پچ پچ مانندی گفتم:
+هیونجین کجایی؟چند نفر اومدن داخل عمارت من خیلی میترسم.
_من نزدیک عمارتم. فورا خودمو میرسونم. خودتو نشون نده باشه؟
هومی گفتم و گوشی رو قطع کردم. صدای پاهایی که به آشپزخونه نزدیک میشدن رو شنیدم و سریع زیر میز قایم شدم. هارا و بقیه وارد آشپز خونه شدن و من بیشتر تو خودم جمع شدم.
_پشمام. اینجا رو نگاه سه برابر آشپز خونه ی خونه ماعه.
یکی از پسرا اینو گفت و بقیه تایید کردن. هارا نودل نصفه رو روی زمین خالی کرد و گفت:
_اون هرزه هنوز اینجاست. ندیدم خارج بشه. اگه پیداش کنم کاری میکنم از زندگی کردن پشیمون بشه.
هه اون شتر مرغ میخواست منو از زندگی پشیمونه کنه؟
×کجای کاری من خودم الان 10 ساله پشیمونم.
با صدای شکستن کاسه از جام تقریبا پریدم.
_بزار بهش زنگ بزنم.
و من وقت نکردم فکر کنم میخواد به کی زنگ بزنه چون همون لحظه گوشیم زنگ خورد و هارا خم شد و منو زیر میز دید. پوزخندی زد و گفت:
_پس اینجایی.
فورا از زیر میز خارج شدم و صاف ایستادم. با لحن سردی گفتم:
+اینجا چه غلطی میکنی کانگ هارا؟
هارا پوزخندی زد و به پسرایی که پشتم ایستاده بودن اشاره کرد که دوتا دست منو بگیرن. برای فرار تقلا کردم ولی اون عوضیا خیلی زورشون بیشتر از من بود.
_مشخص نیست که چرا اینجام؟پارک جیمین منو جلوی همه تحقیر کرد. اونم بخاطر توی هرزه.
پوزخندی زدم.
+پس واسه انتقام اینجایی؟
_دقیقا.
+متاسفم که متاسف نیستم کانگ ها...
هنوز حرفم تموم نشده بود که صدای در اومد. پوزخندی زدم و با داد گفتم:
+هیونجین اینجا!
با پوزخند به هارای ترسیده نگاه کردم. اون دوتا غول بیابونی ولم کردن که فرار کنن ولی لحظه ای بعد هیونجین با اسلحه وارد شد. هارا و نوچه هاش دستاشونو ترسیده بالا بردن.
_اگه تکون بخورین گلوله خالی میشه تو مغزتون.
_کی باور میکنه اینجا خونه ی جئون آیونه؟
هارا گفت و پوزخند زد. بعد هم مشغول عکس گرفتن شد. پس واسه همین امروز مدرسه نیومده بود؟
خودمو نشون ندادم و تصمیم گرفتم به هیونجین زنگ بزنم. بعد از دوتا بوق صدای هیونجین تو گوشم پیچید:
_الو. آیون شی؟
با صدای پچ پچ مانندی گفتم:
+هیونجین کجایی؟چند نفر اومدن داخل عمارت من خیلی میترسم.
_من نزدیک عمارتم. فورا خودمو میرسونم. خودتو نشون نده باشه؟
هومی گفتم و گوشی رو قطع کردم. صدای پاهایی که به آشپزخونه نزدیک میشدن رو شنیدم و سریع زیر میز قایم شدم. هارا و بقیه وارد آشپز خونه شدن و من بیشتر تو خودم جمع شدم.
_پشمام. اینجا رو نگاه سه برابر آشپز خونه ی خونه ماعه.
یکی از پسرا اینو گفت و بقیه تایید کردن. هارا نودل نصفه رو روی زمین خالی کرد و گفت:
_اون هرزه هنوز اینجاست. ندیدم خارج بشه. اگه پیداش کنم کاری میکنم از زندگی کردن پشیمون بشه.
هه اون شتر مرغ میخواست منو از زندگی پشیمونه کنه؟
×کجای کاری من خودم الان 10 ساله پشیمونم.
با صدای شکستن کاسه از جام تقریبا پریدم.
_بزار بهش زنگ بزنم.
و من وقت نکردم فکر کنم میخواد به کی زنگ بزنه چون همون لحظه گوشیم زنگ خورد و هارا خم شد و منو زیر میز دید. پوزخندی زد و گفت:
_پس اینجایی.
فورا از زیر میز خارج شدم و صاف ایستادم. با لحن سردی گفتم:
+اینجا چه غلطی میکنی کانگ هارا؟
هارا پوزخندی زد و به پسرایی که پشتم ایستاده بودن اشاره کرد که دوتا دست منو بگیرن. برای فرار تقلا کردم ولی اون عوضیا خیلی زورشون بیشتر از من بود.
_مشخص نیست که چرا اینجام؟پارک جیمین منو جلوی همه تحقیر کرد. اونم بخاطر توی هرزه.
پوزخندی زدم.
+پس واسه انتقام اینجایی؟
_دقیقا.
+متاسفم که متاسف نیستم کانگ ها...
هنوز حرفم تموم نشده بود که صدای در اومد. پوزخندی زدم و با داد گفتم:
+هیونجین اینجا!
با پوزخند به هارای ترسیده نگاه کردم. اون دوتا غول بیابونی ولم کردن که فرار کنن ولی لحظه ای بعد هیونجین با اسلحه وارد شد. هارا و نوچه هاش دستاشونو ترسیده بالا بردن.
_اگه تکون بخورین گلوله خالی میشه تو مغزتون.
۶.۵k
۰۱ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.