گذشته ی سیاه و آینده ی سفید پارت ۶
تهیونگ : ای خدا الان وقتش نبود جیسو: بریم ؟ تهیونگ: نه جیسو : تو نیا ولی من میرم تهیونگ: منم میام اِ جیسو : باشه باشه بریم🤣🤣
از زبون جانگ کوک :
رفتیم پایین اخ فقط من با ات تنها بشم خدا به دادت برسه😈همینطور فکر میکردم که یک ارامشی رو شونه هام حس کردم برگشتم دیدم ات ، ات: بیا دیگه جانگ کوک :باشه ات: رفتیم سر میز شام که جانگ کوک پاشد و گفت : من و ات باهم قرارمیزاریم و ات دوست دختر من شده بابای ات و بابای جانگ کوک : جدی ؟ کی میخواین عروسی کنین؟ات: بابا ما تازه همو دیدیم باید اشنا بشیم کامل
از زبون جیسو
رفتیم سر میز که تهیونگ پاشد و گفت من جیسو رو دوست دارم و باهاش قرار میزارم مامان جیسو : نمیشه جیسو و تهیونگ و بابای جیسو و بابای تهیونگ باهم🤣: چرا مامان جیسو : چون تازه همو دیدین ولی باشه 🤣😅
فردا
ات : جیسو جیسو خبر دارم چه خبری جیسو: منم خبر دارم صبر کن نگو با جانگ کوک قرار میزاری؟ ات : تو هم با تهیونگ قرار میزاری؟ هردو زدیم زیر خنده 😂🤣 همون موقعه : جانگ کوک و تهینگ : جیسو ات تبریک میگم🤣 کع ......
از زبون جانگ کوک :
رفتیم پایین اخ فقط من با ات تنها بشم خدا به دادت برسه😈همینطور فکر میکردم که یک ارامشی رو شونه هام حس کردم برگشتم دیدم ات ، ات: بیا دیگه جانگ کوک :باشه ات: رفتیم سر میز شام که جانگ کوک پاشد و گفت : من و ات باهم قرارمیزاریم و ات دوست دختر من شده بابای ات و بابای جانگ کوک : جدی ؟ کی میخواین عروسی کنین؟ات: بابا ما تازه همو دیدیم باید اشنا بشیم کامل
از زبون جیسو
رفتیم سر میز که تهیونگ پاشد و گفت من جیسو رو دوست دارم و باهاش قرار میزارم مامان جیسو : نمیشه جیسو و تهیونگ و بابای جیسو و بابای تهیونگ باهم🤣: چرا مامان جیسو : چون تازه همو دیدین ولی باشه 🤣😅
فردا
ات : جیسو جیسو خبر دارم چه خبری جیسو: منم خبر دارم صبر کن نگو با جانگ کوک قرار میزاری؟ ات : تو هم با تهیونگ قرار میزاری؟ هردو زدیم زیر خنده 😂🤣 همون موقعه : جانگ کوک و تهینگ : جیسو ات تبریک میگم🤣 کع ......
۳۴.۲k
۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.