وقتی استادت بود...۲
داشتم میرفتم سمت دستشویی که دستامو بشورم....
رفتم جلو تر و یدونه سوییچ دیدم!
اوه.....میخوره به ماشینای مدل بالا باشع!
برداشتم که برم بدمش به مدیر....
از پله ها رفتم بالا و رسیدم بر اتاق خانم مارک!
در زدم و بعد از شنیدن جواب مثبت خانم مارک رفتم داخل.....
اوه اون استاده هم اونجاست!!
شنتت..
چه عصبیه....
من جلوی اون هل میشممم!
=لویا؟کاری داشتی عزیزم....
در طول حرف زدن با خانم مارک نگاه های سگی و عصبانیشو رو خودم حس میکردم!
+ااا..بله...
م...من این سوییچو تو دستشویی پیدا کردم...
=اووو ممنونم....فک میکنم برای اقای کیمه درسته؟
_او بله(حرصی)
+م..من برم.....
=ممنونم!
با اون نگاه های وحشتناکش دیگه طاقت نیاوردم و از پله ها رفتم پایین....
۲ساعت بعد....
تعطیل شده بودیم و منم تو راهروی دانشگاه بودم....
همه رفتن فک کنم فقط من موندم....
داشتم میرفتم که یهو با پیچیده شدن دستی دور کمرم به خودم اومدم...
+ههه...
_نترس کوچولو!
+اقای ک...
اومد تو صورتمو و لب زد...
_خببب!
نظرت چیه که برسونمت!
+استاد من....
_یه تشکر سادس!
+بله!می...میشه دستتونو از ک...
_نچ....نمیشه!
+استاد اینجا دوربین داره....
_بزار ببینن ..... اومد جلو و تو لبام لب زد
_عزیزم...
+اقای کیم!
_بیا بریم!
همونطور که دستمو میکشید....از پله ها پایین میرفتیم و منم استرسم بیشتر میشد!
نشستیم تو ماشین!
_خبب...بریم!
+ا..استاد؟شما چرا...
_به یه دلیل!
+استاد بگین چرا!
_خونتون کجاست؟؟
+برید میگم بهتون!
.....
+ممنون استاد....
_اوم...جبران میکنی!
ببینم پا پدر و مادرت زندگی میکنی؟
+خب نه!اونا کره نیستن!فرانسه ان....
_خبب!خدا حافظ!
+نمیاید بالا؟
_نه ممنون....
.....
از ماشین پیاده شدمو یه نفس راحت کشیدم!
اوه....این چرا اینجوری میکنه؟؟
نه به رفتار صبحش و نه به رفتار الانش....
.....دو روز بعد.....
دو روز گذشته و هنوز اقای کیمو ندیدم!
امروز باهاش کلاس داریم!
#بی_تی_اس
#فیک
#وانشات
#تهیونگ
#جونگ_کوک
#جین
#یونگی
#شوگا
#نامجون
#رمان
#جیمین
#جی_هوپ
رفتم جلو تر و یدونه سوییچ دیدم!
اوه.....میخوره به ماشینای مدل بالا باشع!
برداشتم که برم بدمش به مدیر....
از پله ها رفتم بالا و رسیدم بر اتاق خانم مارک!
در زدم و بعد از شنیدن جواب مثبت خانم مارک رفتم داخل.....
اوه اون استاده هم اونجاست!!
شنتت..
چه عصبیه....
من جلوی اون هل میشممم!
=لویا؟کاری داشتی عزیزم....
در طول حرف زدن با خانم مارک نگاه های سگی و عصبانیشو رو خودم حس میکردم!
+ااا..بله...
م...من این سوییچو تو دستشویی پیدا کردم...
=اووو ممنونم....فک میکنم برای اقای کیمه درسته؟
_او بله(حرصی)
+م..من برم.....
=ممنونم!
با اون نگاه های وحشتناکش دیگه طاقت نیاوردم و از پله ها رفتم پایین....
۲ساعت بعد....
تعطیل شده بودیم و منم تو راهروی دانشگاه بودم....
همه رفتن فک کنم فقط من موندم....
داشتم میرفتم که یهو با پیچیده شدن دستی دور کمرم به خودم اومدم...
+ههه...
_نترس کوچولو!
+اقای ک...
اومد تو صورتمو و لب زد...
_خببب!
نظرت چیه که برسونمت!
+استاد من....
_یه تشکر سادس!
+بله!می...میشه دستتونو از ک...
_نچ....نمیشه!
+استاد اینجا دوربین داره....
_بزار ببینن ..... اومد جلو و تو لبام لب زد
_عزیزم...
+اقای کیم!
_بیا بریم!
همونطور که دستمو میکشید....از پله ها پایین میرفتیم و منم استرسم بیشتر میشد!
نشستیم تو ماشین!
_خبب...بریم!
+ا..استاد؟شما چرا...
_به یه دلیل!
+استاد بگین چرا!
_خونتون کجاست؟؟
+برید میگم بهتون!
.....
+ممنون استاد....
_اوم...جبران میکنی!
ببینم پا پدر و مادرت زندگی میکنی؟
+خب نه!اونا کره نیستن!فرانسه ان....
_خبب!خدا حافظ!
+نمیاید بالا؟
_نه ممنون....
.....
از ماشین پیاده شدمو یه نفس راحت کشیدم!
اوه....این چرا اینجوری میکنه؟؟
نه به رفتار صبحش و نه به رفتار الانش....
.....دو روز بعد.....
دو روز گذشته و هنوز اقای کیمو ندیدم!
امروز باهاش کلاس داریم!
#بی_تی_اس
#فیک
#وانشات
#تهیونگ
#جونگ_کوک
#جین
#یونگی
#شوگا
#نامجون
#رمان
#جیمین
#جی_هوپ
۲۷.۱k
۱۱ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.