راننده:اقا بفرمایید میهوایی منم باهاتون بیام
راننده:اقا بفرمایید میهوایی منم باهاتون بیام
_نه
بدن نحیف و سبک اون دخترو بلند کردمو از ماشین پیاده شدم و رفتم سمت بیمارستان یکی از پرستار ها منو دید و نگاهی به دختره امداخت و با عجله رفت تا برانکارد بیاره به دو ثانیه نکشید که با دو به سمتمون اومد و دختر رو آروم روی برانکارد گذاشتم پرستار تخت رو هل داد و سمت اتاقی رفت بعد از کمی معاینه سرمی بهش وصل کرد و با اخم به من زل زد بعد از چند دقیقه اومد بیرون و با پرخاش سمتم هجوم اورد
....:اخه مرتیکه کی زنشو اینجوری تا سر حد مرگ کتک میزنه هااان
اونم دختری به این کوچیکی و ضعیف مگه نمیدونی زنت اسم داره و....
دستمو جلوش گذاستم تا صداشو حفه کنه خب به درک که آسم داشت میتونست مثل ادم رفتار کنه خودمم میدونم فکرام بی معنیه
_ببین واسم مهم نیست فقط زنده بمونه خب کن زنده میخوامش
انقد جدی و خشن حرف رو زده بودم که زنه نو جاش سیخ وایساد و با ترس بهم نگاه کرد و به لکنت افتاد
...... :باش آقا چتونه بیمارستان رو گذاشتید رو سرتون
همونطور با اخم داشتم بهش نگاه میکردم که بیشتر ترسید و از جلوی چشمام با دو خودشو رسوند به پذیرش و دکتری رو صدا کرد
..... :آقای علی مطهری به اتاق 42
به شماره اتاق اون دختره نگاه کردم 42 بود یعنی قرار بود یک مرد معاینش کنه عمرا میزاشتم حتی انگشتش هم به تنش بخوره بعد گند دقیقه یک پسر چهارشونه و موهای خرمایی اومد سمت اتاق 42 بدون توجه به من دستشو سمت دستگیره در برد که دستمو دور مچش حلقه کردم
_نکنه تو قراره زن من رو معاینه کنی
دکتره برگشت و تو چشمام زل زد
.......:حرف از غیرتی شدن میزنی ولی با کمربند افتادی به جون زنت و اش و لاش اوردیش بیمارستان آقای به اطلاع غیرتی نترسید اگه انقد رگ غیرتت باد میکنه به دستیارم میگم معاینش کنه و علائم رو بهم بگه
سرم رو تکون دادمو مچ دستش رو ول کردم با اون یکی دستش مچش رو ماساز داد و نگاهش سمت پرستار گرفت و وارد اتاق 42 شد بعدش پرستار و من دکتر که فهمید وارد اتاق شدم فقط نیم نگاهی بهم انداخت و رو به پرستار با صدای جدی گفت شروع کن پرستار رفت سمت اون دختر و آروم سرشو به چپ متمایل کرد تا کبودی روی گردنشو ببینه که صدای ناله پر از درد اون دختر توی اتاق پیچید و آروم چشماشو باز کرد و به پرستار نگاه کرد
ادامه دارد......
_نه
بدن نحیف و سبک اون دخترو بلند کردمو از ماشین پیاده شدم و رفتم سمت بیمارستان یکی از پرستار ها منو دید و نگاهی به دختره امداخت و با عجله رفت تا برانکارد بیاره به دو ثانیه نکشید که با دو به سمتمون اومد و دختر رو آروم روی برانکارد گذاشتم پرستار تخت رو هل داد و سمت اتاقی رفت بعد از کمی معاینه سرمی بهش وصل کرد و با اخم به من زل زد بعد از چند دقیقه اومد بیرون و با پرخاش سمتم هجوم اورد
....:اخه مرتیکه کی زنشو اینجوری تا سر حد مرگ کتک میزنه هااان
اونم دختری به این کوچیکی و ضعیف مگه نمیدونی زنت اسم داره و....
دستمو جلوش گذاستم تا صداشو حفه کنه خب به درک که آسم داشت میتونست مثل ادم رفتار کنه خودمم میدونم فکرام بی معنیه
_ببین واسم مهم نیست فقط زنده بمونه خب کن زنده میخوامش
انقد جدی و خشن حرف رو زده بودم که زنه نو جاش سیخ وایساد و با ترس بهم نگاه کرد و به لکنت افتاد
...... :باش آقا چتونه بیمارستان رو گذاشتید رو سرتون
همونطور با اخم داشتم بهش نگاه میکردم که بیشتر ترسید و از جلوی چشمام با دو خودشو رسوند به پذیرش و دکتری رو صدا کرد
..... :آقای علی مطهری به اتاق 42
به شماره اتاق اون دختره نگاه کردم 42 بود یعنی قرار بود یک مرد معاینش کنه عمرا میزاشتم حتی انگشتش هم به تنش بخوره بعد گند دقیقه یک پسر چهارشونه و موهای خرمایی اومد سمت اتاق 42 بدون توجه به من دستشو سمت دستگیره در برد که دستمو دور مچش حلقه کردم
_نکنه تو قراره زن من رو معاینه کنی
دکتره برگشت و تو چشمام زل زد
.......:حرف از غیرتی شدن میزنی ولی با کمربند افتادی به جون زنت و اش و لاش اوردیش بیمارستان آقای به اطلاع غیرتی نترسید اگه انقد رگ غیرتت باد میکنه به دستیارم میگم معاینش کنه و علائم رو بهم بگه
سرم رو تکون دادمو مچ دستش رو ول کردم با اون یکی دستش مچش رو ماساز داد و نگاهش سمت پرستار گرفت و وارد اتاق 42 شد بعدش پرستار و من دکتر که فهمید وارد اتاق شدم فقط نیم نگاهی بهم انداخت و رو به پرستار با صدای جدی گفت شروع کن پرستار رفت سمت اون دختر و آروم سرشو به چپ متمایل کرد تا کبودی روی گردنشو ببینه که صدای ناله پر از درد اون دختر توی اتاق پیچید و آروم چشماشو باز کرد و به پرستار نگاه کرد
ادامه دارد......
۵.۶k
۰۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.