پسر عموی مغرور من●○
پسر عموی مغرور من●○
Chapter two P3
دخترک به سمت ماشینش حرکت کرد و بعد از اینکه سوار شد با سرعت به محل مورد نظرش روند وقتی رسید به باری که به نظر قدیمی می اومد یه نیم نگاهی و انداخت و بیخیال به راحش ادامه داد و داخل رفت که بوی گنده الکل و سیگار وارد ریه های دخترک شد اما دخترک بی اهمیت به اینا به راهش ادامه داد و رفت کنار میزی که از قبل رزرو شده و روی یکی از صندلی ها نشست
؟:بله
ا.ت:ثورام
؟:اوه بلاخره اومدین
ا.ت:یه درصد فکر کنین نیام
ا.ت:خب حالا چرا بار
؟:اومم بوی سیگار باعث میشه حالم بهتر بشه
ا.ت:اوه پس مریضین
؟:چی
ا.ت:فکر کنم یادتون رفته برای چی اینجاییم
؟:دنیا که به آخر نمیرسه بیا خوشبگذرونیم
ا.ت:برای من نه اما برای تو آره(آروم)
ا.ت:خب کجاست
؟:یه برگه داد که آدرس جاهایی بود که نامجون قاچاق میفرستاد
؟:ا.ت
ا.ت:چیه
؟:تو که به راحتی میتونی کارای جونگکوک رو بفهمی پس چرا هنوز نگهش داشتی
ا.ت:اومم توکی میدونی یه روزی قراره بمیری پس چرا نفس میکشی
؟:قانع شدم
و دخترک بدون حرفی به سمت ماشینش حرکت کرد و به سمت عمارتش رفت
دخترک بعد از اینکه به عمارتش رسید به طرف زیرزمین رفت
وقتی داخل شد به طرف سر روبه روش که به یه نقطه نامعلوم زل زده بود نگاه کرد و لب باز کرد
ا.ت:تا فردا یا بهتره بگم تا چند ساعت بعد خبرش به گوش پدر و مادرت میرسه
کوک:خب
ا.ت:و اگه اونا برای من دردسر درست کنن منم قول نمیدم براشون دردسر درست نکنم
Chapter two P3
دخترک به سمت ماشینش حرکت کرد و بعد از اینکه سوار شد با سرعت به محل مورد نظرش روند وقتی رسید به باری که به نظر قدیمی می اومد یه نیم نگاهی و انداخت و بیخیال به راحش ادامه داد و داخل رفت که بوی گنده الکل و سیگار وارد ریه های دخترک شد اما دخترک بی اهمیت به اینا به راهش ادامه داد و رفت کنار میزی که از قبل رزرو شده و روی یکی از صندلی ها نشست
؟:بله
ا.ت:ثورام
؟:اوه بلاخره اومدین
ا.ت:یه درصد فکر کنین نیام
ا.ت:خب حالا چرا بار
؟:اومم بوی سیگار باعث میشه حالم بهتر بشه
ا.ت:اوه پس مریضین
؟:چی
ا.ت:فکر کنم یادتون رفته برای چی اینجاییم
؟:دنیا که به آخر نمیرسه بیا خوشبگذرونیم
ا.ت:برای من نه اما برای تو آره(آروم)
ا.ت:خب کجاست
؟:یه برگه داد که آدرس جاهایی بود که نامجون قاچاق میفرستاد
؟:ا.ت
ا.ت:چیه
؟:تو که به راحتی میتونی کارای جونگکوک رو بفهمی پس چرا هنوز نگهش داشتی
ا.ت:اومم توکی میدونی یه روزی قراره بمیری پس چرا نفس میکشی
؟:قانع شدم
و دخترک بدون حرفی به سمت ماشینش حرکت کرد و به سمت عمارتش رفت
دخترک بعد از اینکه به عمارتش رسید به طرف زیرزمین رفت
وقتی داخل شد به طرف سر روبه روش که به یه نقطه نامعلوم زل زده بود نگاه کرد و لب باز کرد
ا.ت:تا فردا یا بهتره بگم تا چند ساعت بعد خبرش به گوش پدر و مادرت میرسه
کوک:خب
ا.ت:و اگه اونا برای من دردسر درست کنن منم قول نمیدم براشون دردسر درست نکنم
۴۶.۴k
۰۷ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.