پارت ۱۵ فصل ۲ infiltrate
+هی کوکککککک
درو باز کننن
کوک ویو*
باز چی میخواد همین الان جلوش یه سوتی بد دادم ... چقد پروعه...
نه من پروعممم این میخواد روی منو کم کنه... بد بخت شدم
-چی میخوای؟
+لنگ دیگه موهام موندههه
-یعنی نمیخوای منو بکشی؟
+چرا باید بکشمت؟؟؟
-ها هیچی
+سریع درو باز کننن
-باشه
چند دقیقه بعد...
داره میبافه
-از کی موهاتو کوتاه نکردی که اینقد بلند شده؟
+تقریبا ۵سال
-اوو ولی رشدش به موهای من نمیرسه
+چطوری؟
-من موهامو مانی دوبار میزنم
+موهاتو ماهی دوبار میزنی اینهههه؟؟؟ *تعجب
-اره خب رشدش زیاده
+خدا بده برکت
-قابل شمارو نداره
+کی موهای تورو میخواد؟
+ای ای ای دردم گرفت اروم وحشی
- ببخشید
+کی تموم میشه؟
-هنوز یک سومم نشده
+ای بابا.. اصن همین فردا میرم کوتاه میکنم
-نهههه ازین غلطا نکنیااااااا
+واا...چرا؟
-چون موهات قشنگه
+واقعا؟
-اهوم
+مرسی.. اولین نفری بودی که اینو بهم میگه
-لابد کسی تا به حال بهشون توجه نکرده وگرنه خیلی قشنگننن..... تازه نرمن و بوی شکلات میدن
+خیلی بچه ای تو... موندم چطور مافیا شدی
-خمیازه*خوابش میاد بچم( سریع موهاتو جمع کن دیگه دختره)
+اعه خوابت میاد؟
+الو کجایی؟
نیلا ویو*
داشت موهام رو میبافت که یهو خمیازه کشید و بعدم سکوت مطلق...
یه دفعه حس کردم یچیزی رو شونم...
کوک بود.. خوابش برده
حالا باید بزارمش رو تختش
+هی پاشو درست بخواب
+الووو کجاییی؟
+کوکککککک
+اه پسره دیوونه نگا چجوری خوابش برده
داشتم درستش میکردم که یهو منو محکم گرفت
+هی چیکا...
-حواست باشه جلوی من چیکار میکنی کوچولو.. باشه؟
+منو ول ک..
-هیش... اروم باش
+ولم کن میگمممم
-مگه نمیفهمی الان تو بغل یه مافیای خطرناکی؟
+چرا میدونم
-پس چرا نمیترسی؟
+مثلا چرا باید ازت بترسم؟
-خب مافیا نا خیلی خطرناکن... حتی میتونم همینجا هرکاری باهات بکنم..
+ی..یعنی چی؟؟ *ترسیده
-خودت بهتر از من میدونی😈
+تو خیلی پرویی*داد و عصبانیت
-میدونم کوچولو
+ولم کن بابا... دیوونه بخواب... مثل بچه هایی هستی که اخر شب نمیخوابن عرعر میکنن
-حواست باشه چی میگیا کوچولو
سریع از بغلش در اومدم و رفتم سمت در...
+یکبار دیگه دستت بهم بخوره خودم میکشمت... فکر نکن چون مافیایی میتونی هر غلطی بکنی*جدی
و رفتم تو اتاقم
+پسره خر فکر کرده غلطی بخواد میکنه...
+مگه شهر هرته؟؟ نه... با من نمیتونه
کوک ویو*
اههه.. فکر کنم ناراحت شد... چرا جدی گرفت؟... این فقط یه شوخی بود
باید از دلش در بیارم
رفتم دم در اتاقش... در زدم دیدم صدایی نیومد.. احتمالا خوابیده.. دلم میخواست ببینمش برای همین در اتاق رو باز کردم و رفتم کنار تخت
درو باز کننن
کوک ویو*
باز چی میخواد همین الان جلوش یه سوتی بد دادم ... چقد پروعه...
نه من پروعممم این میخواد روی منو کم کنه... بد بخت شدم
-چی میخوای؟
+لنگ دیگه موهام موندههه
-یعنی نمیخوای منو بکشی؟
+چرا باید بکشمت؟؟؟
-ها هیچی
+سریع درو باز کننن
-باشه
چند دقیقه بعد...
داره میبافه
-از کی موهاتو کوتاه نکردی که اینقد بلند شده؟
+تقریبا ۵سال
-اوو ولی رشدش به موهای من نمیرسه
+چطوری؟
-من موهامو مانی دوبار میزنم
+موهاتو ماهی دوبار میزنی اینهههه؟؟؟ *تعجب
-اره خب رشدش زیاده
+خدا بده برکت
-قابل شمارو نداره
+کی موهای تورو میخواد؟
+ای ای ای دردم گرفت اروم وحشی
- ببخشید
+کی تموم میشه؟
-هنوز یک سومم نشده
+ای بابا.. اصن همین فردا میرم کوتاه میکنم
-نهههه ازین غلطا نکنیااااااا
+واا...چرا؟
-چون موهات قشنگه
+واقعا؟
-اهوم
+مرسی.. اولین نفری بودی که اینو بهم میگه
-لابد کسی تا به حال بهشون توجه نکرده وگرنه خیلی قشنگننن..... تازه نرمن و بوی شکلات میدن
+خیلی بچه ای تو... موندم چطور مافیا شدی
-خمیازه*خوابش میاد بچم( سریع موهاتو جمع کن دیگه دختره)
+اعه خوابت میاد؟
+الو کجایی؟
نیلا ویو*
داشت موهام رو میبافت که یهو خمیازه کشید و بعدم سکوت مطلق...
یه دفعه حس کردم یچیزی رو شونم...
کوک بود.. خوابش برده
حالا باید بزارمش رو تختش
+هی پاشو درست بخواب
+الووو کجاییی؟
+کوکککککک
+اه پسره دیوونه نگا چجوری خوابش برده
داشتم درستش میکردم که یهو منو محکم گرفت
+هی چیکا...
-حواست باشه جلوی من چیکار میکنی کوچولو.. باشه؟
+منو ول ک..
-هیش... اروم باش
+ولم کن میگمممم
-مگه نمیفهمی الان تو بغل یه مافیای خطرناکی؟
+چرا میدونم
-پس چرا نمیترسی؟
+مثلا چرا باید ازت بترسم؟
-خب مافیا نا خیلی خطرناکن... حتی میتونم همینجا هرکاری باهات بکنم..
+ی..یعنی چی؟؟ *ترسیده
-خودت بهتر از من میدونی😈
+تو خیلی پرویی*داد و عصبانیت
-میدونم کوچولو
+ولم کن بابا... دیوونه بخواب... مثل بچه هایی هستی که اخر شب نمیخوابن عرعر میکنن
-حواست باشه چی میگیا کوچولو
سریع از بغلش در اومدم و رفتم سمت در...
+یکبار دیگه دستت بهم بخوره خودم میکشمت... فکر نکن چون مافیایی میتونی هر غلطی بکنی*جدی
و رفتم تو اتاقم
+پسره خر فکر کرده غلطی بخواد میکنه...
+مگه شهر هرته؟؟ نه... با من نمیتونه
کوک ویو*
اههه.. فکر کنم ناراحت شد... چرا جدی گرفت؟... این فقط یه شوخی بود
باید از دلش در بیارم
رفتم دم در اتاقش... در زدم دیدم صدایی نیومد.. احتمالا خوابیده.. دلم میخواست ببینمش برای همین در اتاق رو باز کردم و رفتم کنار تخت
۴.۵k
۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.