P8

P8
ویو لیا: صبح از خواب بیدار شدم و یکم تکون خوردم که دیدم تو بغل یکیم بلند شدم دیدم تو بغل جیمینم و بقیه همه تو بغل هم خوابیدن
لیا:اههههههههههههههههه(جیغ)
ریوجین:چیشده ؟کی مرده ؟ ، یا اَبِلفض
آیو : چتونه(عصبی)
هیونجین : چی شده؟😳
این چه وضشه؟
همه بیدار شدن
کوک:😐
چرا ما اینطوریم؟
یونگی:همونو بگو
آیو یا قمر بنی هاشم عههههههه یونگی تو اینجا چیکار میکنی؟ عه وا ببخشید نمی دونم چطوری بغلت خوابیدم
(یونگی پسر عموی بزرگ آیو و هیونجینه، کلا همه با هم فامیلن🤣)
جیهوپ : عجب بساتیه بلند شید همه بریم خونه هامون
جین: حالا یه سوال ما کجاییم؟
نامجون :اصلا شما کی هستید؟
همه خودشونو معرفی کردن جز کوک و ته و جیمین چون اونارو از قبل میشناختن

نامجون:اها...
جین:ما الان کجاییم؟
آیو: بار
بلند شید بریم
لیا: راستی مگه ما مدرسه نداریم؟
کوک: راست میگی، زود باشید
ریوجین: ساعت ۶ هنوز وقت داریم
(همه بدو بدو بلند شدن رفت خونه)
ویو آیو:ساعت ۶:۱۵ با هیونجین رسیدیم خونه رفتم یه دوش ۱۰ مینی گرفتم و حاضر شدم و رفتیم مدرسه که ساعت۷ بود
(هیونجین و آیو خیلی بهم نزدیکن با اینکه به هم خیلی فحش میدن همیشه همو حمایت میکنن حتی هرروز لخت همو میبینن (منحرف نشید😐)
عکس یونیفرم همه رو میزارم
ویو ایو: با بچه هارفتیم کلاس که ته و کوک و جیمین بهمون سلام کردن خشکمون زد که یهو........