چند پارتی :) پارت ¹
بالاخره اخرین کلاسشم تموم شد.چه روز سخت و خسته کننده ای بود.تو گرم ترین روزای تابستون از ساعت ۸ صبح تا ۷ بعد از ظهر هر روز هفته به جز جمعه، می رفت آموزشگاه.
اوه خب اگه اون چند تا کلاسش نبود که واقعا عالی و پایه بودن،اونقدرا بهش خوش نمیگذشت.شاید.
امروز پنجشنبه بود.یعنی آخرین روز این هفته که کلاس داشت.
به ساعت مچیش نگاه کرد.۷ و ربع بود.
بعد از خداحافظی با بقیه ی تیچرا و زبان آموزا،به سمت پارکینگ که ماشینشو پارک کرده بود، حرکت
کرد.
سوار شد و میخاست استارتو بزنه که با زنگ خوردن گوشیش متوقف شد.
به مخاطب نگاه کرد.لبخند محوی زد و دکمه سبز رنگو لمس کرد.
_سلام لیدی.
لبخند قبلی که رو لباش جا خوش کرده بود ،پهن تر شد.
+سلام دارلینگ.تو خوبی؟
_اومممممو...الان عالی شدم.
+روز به روز به لاس زنیتون اضافه میشه مَستِر.
تهیونگ پشت خط لبخند ریزی کرد و جواب داد.
_البته که شاگردیتونو میکنم لیدی.
هانا هم با این حرفش زد زیر خنده.
+خیله خب..باشه...من دارم برمیگردم.چیزی لازم نداریم؟
تهیونگ که خوشحال شده بود جواب داد:
_خیر بانو.فقط لیدی منو زودتر برسون خونه که دلم براش تنگ شده.
+میگم شیطون شدی...اوکی من قطع میکنم دیگه...فعلا.
با قطع کردن گوشیش به ثانیه نگذشته بود که دوباره گوشیش زنگ خورد.
+بله؟
صدای مردونه ای پشت خط پیچید.
÷سلام خانوم کیم.
هانا با شنیدن اسم مخاطب پشت خط،اونو شناخت و گوشی رو به جلوش گرفت و دوباره نزدیک گوشش برگردوند.
+آقای شین؟!شماره تونو عوض کردین؟
÷اوه بله،سیم کارت قبلیم سوخت متاسفانه.
اقای شین مدیر و سوپروایزر آموزشگاهی بود که هانا اونجا تدریس میکرد.
+که اینطور...آممم کاری داشتین؟
÷راستش میخاستم به شام دعوتتون کنم.فردا شب قراره با بقیه مدرسا بریم رستورانx.خوشحال میشم شمام باهامون بیاین.
هانا سورپرایز شده لبخندی زد و بعد با یادآوری چیزی لبخندش ماسید.
+خب ...راستش...
آقای شین وسط حرفش پرید.
÷خانوم کیم فقط یه دورهمی دوستانه س.
هانا که بیشتر دودل شده بود جواب داد.
+خب قضیه این نیست...میشه تا شب بهتون جواب بدم؟
÷البته البته.هرجور راحتین...و فراموش نکنین خیلی خوشحال میشم اگه بهمون بپیوندین.
و بعد از خداحافظی گوشی رو قطع کردن.
هانا ابرویی بالا انداخت و بالاخره استارت ماشینو زد و به سمت خونه راه افتاد.
اوه خب خیابونای سئول اونم این موقع از روز،شلوغ ترین و پرترافیک ترین بود.
هانا بالاخره بعد از یک ساعت رانندگی کردن لاکشپت مانند وسط ترافیک،به خونه رسید.
بچه ها اینو داشته باشید🙂
اوه خب اگه اون چند تا کلاسش نبود که واقعا عالی و پایه بودن،اونقدرا بهش خوش نمیگذشت.شاید.
امروز پنجشنبه بود.یعنی آخرین روز این هفته که کلاس داشت.
به ساعت مچیش نگاه کرد.۷ و ربع بود.
بعد از خداحافظی با بقیه ی تیچرا و زبان آموزا،به سمت پارکینگ که ماشینشو پارک کرده بود، حرکت
کرد.
سوار شد و میخاست استارتو بزنه که با زنگ خوردن گوشیش متوقف شد.
به مخاطب نگاه کرد.لبخند محوی زد و دکمه سبز رنگو لمس کرد.
_سلام لیدی.
لبخند قبلی که رو لباش جا خوش کرده بود ،پهن تر شد.
+سلام دارلینگ.تو خوبی؟
_اومممممو...الان عالی شدم.
+روز به روز به لاس زنیتون اضافه میشه مَستِر.
تهیونگ پشت خط لبخند ریزی کرد و جواب داد.
_البته که شاگردیتونو میکنم لیدی.
هانا هم با این حرفش زد زیر خنده.
+خیله خب..باشه...من دارم برمیگردم.چیزی لازم نداریم؟
تهیونگ که خوشحال شده بود جواب داد:
_خیر بانو.فقط لیدی منو زودتر برسون خونه که دلم براش تنگ شده.
+میگم شیطون شدی...اوکی من قطع میکنم دیگه...فعلا.
با قطع کردن گوشیش به ثانیه نگذشته بود که دوباره گوشیش زنگ خورد.
+بله؟
صدای مردونه ای پشت خط پیچید.
÷سلام خانوم کیم.
هانا با شنیدن اسم مخاطب پشت خط،اونو شناخت و گوشی رو به جلوش گرفت و دوباره نزدیک گوشش برگردوند.
+آقای شین؟!شماره تونو عوض کردین؟
÷اوه بله،سیم کارت قبلیم سوخت متاسفانه.
اقای شین مدیر و سوپروایزر آموزشگاهی بود که هانا اونجا تدریس میکرد.
+که اینطور...آممم کاری داشتین؟
÷راستش میخاستم به شام دعوتتون کنم.فردا شب قراره با بقیه مدرسا بریم رستورانx.خوشحال میشم شمام باهامون بیاین.
هانا سورپرایز شده لبخندی زد و بعد با یادآوری چیزی لبخندش ماسید.
+خب ...راستش...
آقای شین وسط حرفش پرید.
÷خانوم کیم فقط یه دورهمی دوستانه س.
هانا که بیشتر دودل شده بود جواب داد.
+خب قضیه این نیست...میشه تا شب بهتون جواب بدم؟
÷البته البته.هرجور راحتین...و فراموش نکنین خیلی خوشحال میشم اگه بهمون بپیوندین.
و بعد از خداحافظی گوشی رو قطع کردن.
هانا ابرویی بالا انداخت و بالاخره استارت ماشینو زد و به سمت خونه راه افتاد.
اوه خب خیابونای سئول اونم این موقع از روز،شلوغ ترین و پرترافیک ترین بود.
هانا بالاخره بعد از یک ساعت رانندگی کردن لاکشپت مانند وسط ترافیک،به خونه رسید.
بچه ها اینو داشته باشید🙂
۵.۷k
۱۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.