Cookie ct : کوکی شُکلاتیم🍫🌙
Cookie ct : کوکیشُکلاتیم🍫🌙
امیر:زینب برای پسره دعا مینوشته ک بیاد بگیرتش کلی دعا طلسم بلد بود حالا چرا اینارو گفتم
دریا:چرا
امیر: چون ک دلسا برات دعا گرفته چند وقت پیش دیدم رفت تو اتاقمون دیدم زیر تخت چیزی گذاشت نگاه کردم دیدمم اوو کلی دعا عشق جدایی هستش به کامیار گفتم زیربار نرفت گفت دلسا اهل هرکاری باشه اینکارو نمکنه دعا هارو ورداشتم ولی فکر کنم برای کامیار هم گرفته
دریا:برای همین کامیار داره کم کم عاشق دلسا میشه
امیر:اره الانم گفتم ک بدونی شاید فکر کنیم
دریا:چی فکری هنوز ۱ ماه دیگ مونده
امیر:فقط وقتی نیستن باید دعا هایی اتاق کامیار رو ورداریم
دریا:ولش کن وقتی میگی کامیار زیر بار نرفته چراا الکی خودمو اذیت کنم بدرک بزار عاشق دلسا بشه
تو خودم جمع شدم ک امیر متوجه شده بود ک اون بدرک من از سر احساسات بود من واقعا کامیار رو دوست داشتم
(کامیار)
دلسا پریود شده بود براش رفتم پد گرفتم
کامیار:شکلاتم بیا برات پد گرفتم بزار برات ابگرم درست کنم
دیدم جوابی نداد رفتم تو اتاق ک تو خودش جمع شده بود
کامیار:چیشده نفس کامیار
دلسا: پریود نشدم
کامیار: یعنی عقب افتاده
دلسا: اره
کامیار: خب بریم دکتر؟
دلسا: نههه دکتر چرا ولش کن
اینو گفت رفت منم رفتم دنبالش دیدم تو اشپزخونه رفتم از پشت بغلش کردم
کامیار:اینجوری ناز میکنی من میمیرم هاا
دلسا:کامیار عذاب وجدان دارم
کامیار:سرچی
دلسا:سر اینکه ترو از دریا گرفتم
کامیار:عشق منو دریا یک رهگذر بود ولی من با تو ارومم
دلسا:گناه داره دریا
کامیار:امیر هستش
دلسا:چمدونم
کامیار:امیر هم نباشه یکی دیگ من ک یکی بهتر از تو پیدا نمکنم
سرشو تو گودی دلسا میبره
اره بچه ها کامیار یکی بهتر از دریا پیدا کرده بود و این برای دریا مثل اتیش جهنم دردناک عذاب اور بود
(دریا)
رسیدیم خونه ک صدای هایی میومد
دریا:امیر میشنوه ای این دوتا باز
امیر امد گوشه لبمو کوچلو بوسید گوشام گرفت و برد تو اتاق
امیر:دورت بگردم خودتو اذیت نکن
دریا:چجوری وقتی این دوتا
امیر جوابی نداد و دوباره گوشه لبامو بوسید
امیر:بیا تو بغلم
دریا میره تو بغل امیر اونجا جا امنی بود براش
امیر: دریا من ک گریه نمکنه بدرک فدای یک تارموت بزار هرکاری میخوان بکنن ته تهش کامیار سرش میخوره به سنگ
دریا: دیگ نمخوامش دیگ هیچ وقت نمخوامش
امیر: اینو نگو کامیار دوست داره
دریا: داشت با دختری دیگ
امیر:هیس ولش کن حرفشو نزن
امیر:زینب برای پسره دعا مینوشته ک بیاد بگیرتش کلی دعا طلسم بلد بود حالا چرا اینارو گفتم
دریا:چرا
امیر: چون ک دلسا برات دعا گرفته چند وقت پیش دیدم رفت تو اتاقمون دیدم زیر تخت چیزی گذاشت نگاه کردم دیدمم اوو کلی دعا عشق جدایی هستش به کامیار گفتم زیربار نرفت گفت دلسا اهل هرکاری باشه اینکارو نمکنه دعا هارو ورداشتم ولی فکر کنم برای کامیار هم گرفته
دریا:برای همین کامیار داره کم کم عاشق دلسا میشه
امیر:اره الانم گفتم ک بدونی شاید فکر کنیم
دریا:چی فکری هنوز ۱ ماه دیگ مونده
امیر:فقط وقتی نیستن باید دعا هایی اتاق کامیار رو ورداریم
دریا:ولش کن وقتی میگی کامیار زیر بار نرفته چراا الکی خودمو اذیت کنم بدرک بزار عاشق دلسا بشه
تو خودم جمع شدم ک امیر متوجه شده بود ک اون بدرک من از سر احساسات بود من واقعا کامیار رو دوست داشتم
(کامیار)
دلسا پریود شده بود براش رفتم پد گرفتم
کامیار:شکلاتم بیا برات پد گرفتم بزار برات ابگرم درست کنم
دیدم جوابی نداد رفتم تو اتاق ک تو خودش جمع شده بود
کامیار:چیشده نفس کامیار
دلسا: پریود نشدم
کامیار: یعنی عقب افتاده
دلسا: اره
کامیار: خب بریم دکتر؟
دلسا: نههه دکتر چرا ولش کن
اینو گفت رفت منم رفتم دنبالش دیدم تو اشپزخونه رفتم از پشت بغلش کردم
کامیار:اینجوری ناز میکنی من میمیرم هاا
دلسا:کامیار عذاب وجدان دارم
کامیار:سرچی
دلسا:سر اینکه ترو از دریا گرفتم
کامیار:عشق منو دریا یک رهگذر بود ولی من با تو ارومم
دلسا:گناه داره دریا
کامیار:امیر هستش
دلسا:چمدونم
کامیار:امیر هم نباشه یکی دیگ من ک یکی بهتر از تو پیدا نمکنم
سرشو تو گودی دلسا میبره
اره بچه ها کامیار یکی بهتر از دریا پیدا کرده بود و این برای دریا مثل اتیش جهنم دردناک عذاب اور بود
(دریا)
رسیدیم خونه ک صدای هایی میومد
دریا:امیر میشنوه ای این دوتا باز
امیر امد گوشه لبمو کوچلو بوسید گوشام گرفت و برد تو اتاق
امیر:دورت بگردم خودتو اذیت نکن
دریا:چجوری وقتی این دوتا
امیر جوابی نداد و دوباره گوشه لبامو بوسید
امیر:بیا تو بغلم
دریا میره تو بغل امیر اونجا جا امنی بود براش
امیر: دریا من ک گریه نمکنه بدرک فدای یک تارموت بزار هرکاری میخوان بکنن ته تهش کامیار سرش میخوره به سنگ
دریا: دیگ نمخوامش دیگ هیچ وقت نمخوامش
امیر: اینو نگو کامیار دوست داره
دریا: داشت با دختری دیگ
امیر:هیس ولش کن حرفشو نزن
۹.۷k
۰۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.