وقتی عاشق مدیرت میشی *۱۸* بچه ها اینترنت نداشتم کم نوشتم
حالش بد شد و بیهوش شد
کوک ویو
حالم خیلی بده.... فکر کردم که ازدواج بهم بخوره.... اون سوریا یه شیطانه....ولی نباید سر یون جی داد میزدم....میرم که ازش عذر خواهی کنم.... اون میدونه چون عصبانی بودم سرش داد زدم منو میبخشه .... رفتم تو پذیرایی ولی یون جی نبود
کوک:خانم یون جی کجاست
خدمتکار:خانم جعون رفتن بیرون ...
کوک:کجا(ترسیده)
خدمتکار:نمیدونم فقط دیدم رفته بیرون
کوک:اوکی(ترسیده)
کوک سریع سوار ماشین شد و داشت دنبال یون جی میگشت که دید یون جی تو پیاده رو بیهوش افتاده و خیسه...سریع از ماشین پیاده شد و یون جی رو براید استایل بغلش کرد...
کوک:چرا به خودت و عشقم آسیب میرسونی
بلاخره رسیدن و یون جی رو بردن و بهش سرم زدن.... بعد نیم ساعت یون جی بهوش اومدو....
کوک:یون جی خوبی(ناراحت)
یون جی:.....
کوک:بامن قهری... بگو حالت خوبه یا نه
یون جی:.... تو که گفتی من گمشم برم منم از اون خونه اومدم بیرون تا منو نبینی(بی حال)
کوک:منو ببخش بخدا عصبانی بودم
یون جی:چه فایده هر موقع عصبانی شدی باید رو سر من خالی کنی... فکر کردی چون مامان بابا ندارم میتونی هر کاری خواستی بکنی... منم آدمم(بی حال)
کوک:دیگه تکرار نمیکنم.... الان منو دوست داری(ناراحت)
یون جی:قول دادی ها... دیگه بهت رو نمیدم (بی حال )
کوک:تو فقط برگرد... من دیگه اونجوری نمیکنم...
یون جی:باش عشق سسکی من(بی حال)
کوک*پاک کردن گریه* مامان من
یون جی: خب دیگه لوس نشو (کیوت)
دکتر اومد تو و...
دکتر:ببخشید خانم این آقا همسر شماست
یون جی:بله
کوک:دکتر خانم من کی مرخص میشه.. بخاطر پاش میگم
دکتر:آقا این خانم میتونن الان مرخص بشن
کوک:ممنونم(خوشحالی)
کوک یک ساعت وایساد و یون جی اومد و سوار ماشین شدن
کوک:عزیزم میخوای برات چیزی بگیرم بخوری
یون جی:آره...برام کیمچی میگری با هوتوک
کوک:باش شیکمو
کوک رفت کیمچی و هوتک گرفت و برای خودش یه شیر موز
یون جی:شیر موزو بده دیگه
کوک:نه برای منه
یون جی:بده من
کوک:نهههه
یون جی:باش....
و یون جی با دستش رو شبیه تفنگ کرد
یون جی:آقای جعون... محلوله رو بده وگرنه خودتون میدونید
کوک:محاله
یون جی:بده آقا(بغض)
کوک:باشه(ناراحت)
و یون جی شیر موزو خورد
کوک:چطور بود
یون جی :عالی
کوک:پس بزار از طعم لبات بفهمم
کوک لبای یون جی رو بوسید
کوک:مثل اینکه خوشمزه بود
یون جی:اوهمم
و بلاخره رسیدن خونه و خوابیدن
کپی ممنوع
کوک ویو
حالم خیلی بده.... فکر کردم که ازدواج بهم بخوره.... اون سوریا یه شیطانه....ولی نباید سر یون جی داد میزدم....میرم که ازش عذر خواهی کنم.... اون میدونه چون عصبانی بودم سرش داد زدم منو میبخشه .... رفتم تو پذیرایی ولی یون جی نبود
کوک:خانم یون جی کجاست
خدمتکار:خانم جعون رفتن بیرون ...
کوک:کجا(ترسیده)
خدمتکار:نمیدونم فقط دیدم رفته بیرون
کوک:اوکی(ترسیده)
کوک سریع سوار ماشین شد و داشت دنبال یون جی میگشت که دید یون جی تو پیاده رو بیهوش افتاده و خیسه...سریع از ماشین پیاده شد و یون جی رو براید استایل بغلش کرد...
کوک:چرا به خودت و عشقم آسیب میرسونی
بلاخره رسیدن و یون جی رو بردن و بهش سرم زدن.... بعد نیم ساعت یون جی بهوش اومدو....
کوک:یون جی خوبی(ناراحت)
یون جی:.....
کوک:بامن قهری... بگو حالت خوبه یا نه
یون جی:.... تو که گفتی من گمشم برم منم از اون خونه اومدم بیرون تا منو نبینی(بی حال)
کوک:منو ببخش بخدا عصبانی بودم
یون جی:چه فایده هر موقع عصبانی شدی باید رو سر من خالی کنی... فکر کردی چون مامان بابا ندارم میتونی هر کاری خواستی بکنی... منم آدمم(بی حال)
کوک:دیگه تکرار نمیکنم.... الان منو دوست داری(ناراحت)
یون جی:قول دادی ها... دیگه بهت رو نمیدم (بی حال )
کوک:تو فقط برگرد... من دیگه اونجوری نمیکنم...
یون جی:باش عشق سسکی من(بی حال)
کوک*پاک کردن گریه* مامان من
یون جی: خب دیگه لوس نشو (کیوت)
دکتر اومد تو و...
دکتر:ببخشید خانم این آقا همسر شماست
یون جی:بله
کوک:دکتر خانم من کی مرخص میشه.. بخاطر پاش میگم
دکتر:آقا این خانم میتونن الان مرخص بشن
کوک:ممنونم(خوشحالی)
کوک یک ساعت وایساد و یون جی اومد و سوار ماشین شدن
کوک:عزیزم میخوای برات چیزی بگیرم بخوری
یون جی:آره...برام کیمچی میگری با هوتوک
کوک:باش شیکمو
کوک رفت کیمچی و هوتک گرفت و برای خودش یه شیر موز
یون جی:شیر موزو بده دیگه
کوک:نه برای منه
یون جی:بده من
کوک:نهههه
یون جی:باش....
و یون جی با دستش رو شبیه تفنگ کرد
یون جی:آقای جعون... محلوله رو بده وگرنه خودتون میدونید
کوک:محاله
یون جی:بده آقا(بغض)
کوک:باشه(ناراحت)
و یون جی شیر موزو خورد
کوک:چطور بود
یون جی :عالی
کوک:پس بزار از طعم لبات بفهمم
کوک لبای یون جی رو بوسید
کوک:مثل اینکه خوشمزه بود
یون جی:اوهمم
و بلاخره رسیدن خونه و خوابیدن
کپی ممنوع
۱۶.۳k
۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.