خونه ی جدید مبارک . پارت6

از درون داشتم منفجر ،ی شدم نمی دونم چرا اما باید خودمو بی تفاوت نشون می دادم .
جیمین : زبونتو موش خورده ؟
جیمین یادت نره امروز اجاره رو واریز کنی😏
خیله خب باشه دوستم اومد می گم واریز کنه .
دیگم نمی خوام ببینمت و تمام
جیمین : انگار هنوز یاد نگرفتی چجوری باید با کسی که از تو برتره رفتار کنی .
رفتم سریع و یه چاقو برداشتم .
نزدیک نیا فهمیدی!!!
جیمین : محکم چاقو رو از دستم کشید جوری که دست خودش غرق خون شدن
داشتم از ترس می مردم
باید چیکار کنم ؟
قلبم داشت از جا در میومد
جیمین خیلی ترسناک شده بود کل خونه هم غرق خون شده بود ( بدبخت شوگا که کلی طول کشید خونه رو تمیز کرد )
جیمین نزدیک من شد و بعد خلی سریع...
منو بوسید.
شک شدم .
همون موقع شوگا رسید از ترس داشت سکته می کرد، کل خونه خونی، جیمینم بالا سر من، منم سکته زده.
قبل از این که وارد خونه بشه جیمین درو بست .
گقت : ازت خوشم اومده ، ازت نمی خوام الان جواب بدی ولی منتظر جوابت هستم . بعد درو باز کرد و رفت .
شوگا جلوی در از ترس غش کرده بود .
جیمین با لبخند گفت : یادت نره به دوستت بگی اجاره رو بریزه .

Tired. army : خیلی ممنونم که کارام رو دنبال می کنید اگر خوشتون اومد قلب رو قرمز کنید و من منتظر نظرات زیباتون هستم .🥰🥰🥰